گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
درس چهل و چهارم: ابراهیم خلیل علیه السلام







و تأسیس امّ القراي اسلامی
صفحه 69 از 203
محمّد تقیرهبر
چنانکه قرآن به صراحت بیان می کند، کعبه نخستین خانهاي است که در روي زمین براي مردم بنا شده است؛ انَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِ عَ
«1» . لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَکَّۀَ مُبارَکاً
وهمانگونه که از روایات استفاده می شود: آدم ابو البشر پس از هبوط، به تأسیس این خانه پرداخته است. ابو بصیر از امام صادق
علیه السلام چنین نقل میکند:
«.« إِنَّ آدَمَ علیه السلام هُوَ الَّذِي بَنَی الْبَیْتَ وَ وَضَعَ أَسَاسَهُ وَ أَوَّلُ مَنْ کَسَاهُ الشَّعْرَ وَ أَوَّلُ مَنْ حَجَّ إِلَیْهِ »
آدم نخستین کسی بود که شالوده خانه کعبه را نهاد و آن را ساخت و نخستین کسی که بود که پوشش پشمین بر آن پوشانید و »
«. اولین کس بود که به سوي آن حج گزارد
بنابراین، بنیانگذار اوّلیه کعبه؛ یعنی خانه مردم، حضرتآدم علیه السلام است وکسی جز خدا نمیداند که پس از آدم و در طول
قرنها و دوران پیامبرانِ سلف، براین خانه چه گذشته
ص: 120
اما آنچه مسلم است، روزي که ابراهیم خلیل به سرزمین امّالقري گام نهاد، آثار و بقایاي بناي کعبه را خاك و سنگ و «1» . است
رمل بیابان پوشانیده بود و در اطراف آن حتّی یک خانه و یک ساکن وجود نداشته و شاید به دلیل نبودن آب و آبادانی، حتی یک
پرنده در آن دیار پرواز نمیکرد.
در چنین وضعیّتی حضرت ابراهیم که از طرف خداوند کعبه، مأموریت یافته بود تا مدینه فاضله توحید را در آن سرزمینِ خشک و
«2» . واديِ لَم یَزْرع بنیان گذارد، بدانجا گام نهاد و براي تأسیس امّالقرايِ اسلامی پیشگام شد
بدین منظور و براي پیریزيِ نسل جدید، به امر خدا همسر خود هاجر و فرزندش اسماعیل را در آن وادي سوزان، سُکنی داد تا
«3» . خیمه توحید را سرِ پا کنند و علم توحید را افراشته دارند و او چنین کرد؛ وَاذْ بَوَّأْنا لإبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیتِ
نقش بارز حضرت ابراهیم، تأسیس امّالقري، بر اساس مکتب توحید و مفاهیم الهی است و بناي کعبه به عنوان کانون پرستش یکتا
معبود، نقش نمادین را در این میان ایفا میکند.
از این رو ابراهیم در نیایش خود به خدا چنین میگوید:
رَبَّنا إنّی أسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا ال ّ ص لاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ
الثَّمَراتِ
ص: 121
«1» . لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ
بار خدایا! من از فرزندانم کسانی را در این وادي لم یزرع در کنار خانه محترم تو اسکان دادم، تا نماز را بپا دارند، پس دلهایی را »
«. از مردم به سوي آنها متوجه گردان و از نعمتها روزي ده، باشد که تو را سپاس گویند
اگر به آیات حج وبناي کعبه و نقش ابراهیم و اسماعیل در تأسیس امّ القري و تشکیل نسل جدید که در سورههاي متعدد قرآن
آمده است، تأمل کنیم، خواهیم دید که در همان مراحل نخستین هسته مرکزي جامعه توحیدي وارکان مدینه فاضله اسلامی بطور
کامل و جامع تبیین شده و در کلام حضرت ابراهیم علیه السلام بدان اشارت رفته است.
از جمله در آیه 126 سوره بقره چنین آمده است:
«2» ... وَإذْ قالَ إبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً آمِنَاً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهمْ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ
و آنگاه که ابراهیم گفت: بار خدایا! این سرزمین را شهري امن قرار ده و ساکنانش را، آنانکه به خدا و روز قیامت ایمان دارند، از »
صفحه 70 از 203
«... ثمرات روزيده
و در سوره ابراهیم آمده است:
«3» .... وَإذْ قالَ إبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ آمِنَاً وَ اجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ
ارکان جامعه توحیدي که در این آیات بدان اشارت رفته، عبارتند از:
-1 آبادي و عمران.
-2 امنیت عمومی.
-3 اقتصاد سالم.
ص: 122
«1» . -4 پیوستگی عواطف انسانی و آرامش دلها
در خصوص رکن اول میگوید: ... رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً ... بلد؛ یعنی شهر و این هنگامی است که گروهی از انسانها گرد آیند و
زندگی اجتماعی را برگزینند و با تشریک مساعی و تبادل افکار و کار و کوشش، شهر یا قریهاي را پدید آورند.
یکی از بنیادهاي زندگیِ اجتماعی، جغرافیاي شهري است که شهر نشینی و مشارکت اجتماعی در آن شکل میگیرد.
میدانیم که وقتی ابراهیم به این دیار آمد، جز واديِ لَمْ یزرع پیرامون خانه، چیزي نبود و او با بناي کعبه، سنگهاي اولیه زندگی
شهري را پایه گذاري کرد.
که در هر دو آیه آمده مؤدّي این مفهوم است؛ زیرا زندگی اجتماعی آنگاه انسانی و « آمِناً » - و اما در خصوص امنیت عمومی، واژه
سالم و بدون آسیب است که در آن امنیت حاکم باشد و واضح است که امنیت جز در پرتو ایمان و اخلاق و حاکمیت قانون و حق
و عدل میسّر نخواهد بود.
به علاوه آن که قرآن کریم سرزمین مکه و حرم را منطقه امن قرار داده و بر این رکن بنیادین تأکید فرموده است: ... وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ
«2» .... آمِناً
اشاره دارد: وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ. همچنانکه قرآن کریم در آیات دیگر نیز « اقتصاد سالم » و دعاي ابراهیم نسبت به رکن سوّم؛ یعنی
بدان توجه داده است:
«3» .... ... أَوَلَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ
«؟ آیا حرم امنی را که هرگونه نعمتی به سوي آن سرازیر میشود، در اختیار آنان قرار ندادیم »
آیه کریمه: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إلَیْهِم « پیوستگی عواطف انسانی و آرامش دلها » : و در خصوص مطلب چهارم؛ یعنی
بیانگر این است که در مدینه فاضله
ص: 123
اسلامی، آنچه روح زندگی اجتماعی را تشکیل میدهد پیوند دلها و گرایش قلبها به یکدیگر است که در پرتو عطوفت و رحمت،
جامعهاي آباد از عواطف انسانی و مهر و محبت را پدید میآورد و روابط اجتماعی را پایدار میسازد. چه، در غیر این صورت
روابط قابل اعتماد نیست و بدیهی است که ارتباط قلبی انسانها جز در پرتو ایمان به خداي یگانه و نفی هرگونه شرك و تعدّد
خدایان، تحقق نمییابد و این تنها براي مؤمنان؛ یعنی بخشی از انسانها تحقّق پذیر است، به همین دلیل در آیه کریمه آمده: افْئِدَةً
تبعیض را افاده میکند. « مِن » مِنَ النَّاسِ ... چه، واژه
و شاید از آیه فوق این نکته نیز به دست آید که این گروه از مردم به مثابه قلب براي جامعهاند و جامعهاي که ایمان ندارد قلب
انسانی ندارد.
صفحه 71 از 203
و بالأخره هسته مرکزي جامعه توحیدي، امامت و رهبري و حکومت عدل الهی است که در « حکومت و رهبري » ؛ محور اصلی ارکان
سایه آن ارکان، مدنیّت امّ القراي اسلامی شکل میگیرد و پابرجا میماند.
این هسته مرکزي و نقطه محوري نیز در دعاي حضرت ابراهیم علیه السلام مورد توجه قرار گرفته، آنجا که از خداوند میخواهد،
پیامبري را براي ساکنان امّ القري برانگیزد که آیات الهی را بر آنان فرو خوانَد و کتاب و حکمت بیاموزد و از آلودگیهاي اخلاقی،
پاکسازي و تزکیه کند: رَبَّنا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَۀَ وَیُزَکِّیهِمْ انَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.
«1»
مدینه فاضله، انسانهایی را میطلبد که:
پرهیزکار و وارسته باشند، مسائل خانوادگی و حقوق متقابل پدر و مادر و فرزند را رعایت کنند. « بخشهاي اخلاقی » در
امنیت ملی و آزادي و برادري و برابري و مانند آن را تأمین نمایند. ،« مسائل اجتماعی » در
از استبداد، استعمار و استثمار بپرهیزند. « مسائل سیاسی » در
ص: 124
بنابر این مدینهاي فاضله است که جامع همه این شؤون باشد ... و اگر جامعهاي بخواهد مدینه فاضلهاي بسازد، به یقین بدون داشتن
حکومت امکان پذیر نخواهد بود وحکومت، زمانی فاضلهاست که از یکسو حاکمی آگاه، وارسته، مدیر ومدبّر در رأس آن قرار
گیرد واداره امورش را عهده دار باشد و از سوي دیگر مردمی آگاه ومطیع، امّت آن باشند. نه امام بدون امّتِ آگاه، توان تأسیس
مدینه فاضله را دارد ونه امّت آگاه بدون امام.
ابراهیم خلیل علیه السلام معمار و مهندس تمدّن، نقشه مدینه فاضله را بر اساس چهار رکن ویک هسته مرکزي تنظیم نمود و آن را
از خداوند تعالی مسألت کرد.
«. عواطف و آرامش دلها » ،« اقتصاد سالم » ،« امنیت » ،« آبادي و عمران » : ارکان چهارگانه عبارتند از
نباشد آزادي از آن رخت برمیبندد و اگر اقتصاد سالم نباشد معلوم است که فرهنگ ساکنان آن پایین و « امنیت » اگر در سرزمینی
پست شده و مسائل اخلاقی مراعات نمیشود و حتی با نبودن یکی از این سه، زمینه کوچ فراهم میشود. هیچ عاقلی حاضر نیست در
شهري که فاقد این ارکان تمدّن است زندگیکند.
علیبن ابیطالب علیه السلام فرمود:
«1» .« لَیْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَدٍ خَیْرُ الْبِلادِ مَا حَمَلَکَ »
بهترین شهرها جایی است که توان رشد آدمی را تأمین کند. آري معمار تمدّن، ابراهیم خلیل علیه السلام این چهار اصل را براي
تأسیس امّ القري لازم وضروري دانستند.
محور اصلی وقطبی، که این چهار رکن در مدار او میگردند، آن عنصري است که باعث میشود تا یک سرزمین امن گردد و
اقتصاد سالم داشته باشد. آزادي مردم تأمین ودلهایشان در آنجا بیارامد، حکومتی است که در سایه وحی و رهبري انسان کامل
(معصوم) شکل یابد، حکومتی است که در سایه یک سیاستمدار دین منشِ مدیر، مدبّر و آگاه با تدوین قانون بر اساس رهنمودهاي
آسمانی تشکیل شده باشد.
ابراهیم علیه السلام این معنا و عنصر را به عنوان رکن پنجم در ردیف ارکان چهارگانه نیاورد،
ص: 125
بلکه آن را عنصر اصلی و محور میداند و ارکان چهارگانه را در اطراف آن طواف میدهد؛ رَبَّنا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا .... اینجاست که
باید گفت کار پیامبران تأسیس حکومت است؛ حکومتی که در رأس آن رهبري الهی باشد تا هم آیات الهی را بر مردم تلاوت کند
صفحه 72 از 203
و هم مردم را به معارف غیب آشنا سازد، هم حکمتهاي آسمانی را فراسوي مردم نصب کند و هم به فکر تهذیب و تربیت و تزکیه
«1» «. امّت باشد
مکه در جغرافیاي جهان
نقش محوري کعبه در وحدت امّت مسلمان و موقعیت شهر مکه و حرم و مرکزیّت آن در جغرافیاي معنوي جهان اسلام، شایان
توجه است.
چنانکه میدانیم، هر کشوري عاصمه و مرکزي دارد که دیگر نقاط کشور را زیر پوشش حکومت مرکزي قرار میدهد. این مرکز
بگونهاي انتخاب میشود که ارتباط و دسترسی به آن براي همه مردم علیالسویه میسّر باشد.
امّ القراي جهان » و از آنجا که حکومت اسلامی بر پایه توحید، در قلمرو کشورهاي بدون مرز است، انتخاب مکه معظمه به عنوان
و تمرکز حکومت الهی و نقطه جمع یک صدفه واتفاق نبوده بلکه یک گزینش حساب « نماد وحدت امّت » و کعبه به عنوان « اسلام
شده زیبا و ظریفی است که به لحاظ موقعیت مکانی وجغرافیاي خاص صورت گرفته است.
به عبارت دیگر: مکه و دیگر شعائر ومشاعر حج، همچون میقاتها، عرفات، مشعر، منا و خانه کعبه، در نقطهاي از زمین قرار دارند
که علاه بر قداست و ریشه تاریخیشان، دسترسی به آنها براي مردم جهان آسانتر از هر نقطه دیگر میسّر میگردد؛ از قاره آسیا و
آفریقا گرفته، که بیشترین جمعیت اسلامی را در خود جاي داده، تا اروپا و آمریکا و استرالیا و شبه قاره هند و ... که عمده جمعیت
انسانی را در بر دارد.
و مادرِ همه شهرها « امّ القُري » بدین ترتیب مکه مرکز است و به تعبیر دقیق قرآنی
ص: 126
است و دیگر مناطق زمین را بدین خاطر میتوان اطراف و حوالی آن نامید که گستره آن تا کرانههاي اقیانوسهاي غیر قابل سکونت
ادامه دارد.
قرآن کریم با اشاره به این نکته میفرماید:
«1» ... ... وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَي وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَارَیْبَ فِیهِ
و بدینسان قرآن را با زبان عربی بر تو وحی نمودیم تا مادر شهرها و کسانی را که در پیرامون آنند، انذار کنی و از روز جمع (یعنی »
«. قیامت)، که تردیدي در آن نیست، بیم دهی
چنانکه ملاحظه میکنیم، مکه را امّ القري؛ یعنی مادر شهرها خوانده و دیگر اماکن را حوالی و اطراف آن نامیده است.
آمده: جایگاه کعبه و سرزمین مکه نخستین نقطهاي است که در کره خاك « دَحْو الأرض » افزون بر این، با عنایت بدانچه در روایات
آفریده شده و آنگاه این نقطه گسترش یافته تا ربع مسکون زمین براي بشر مهیا گردیده است.
برخی روایات نیز به موقعیت جغرافیایی مکه و مرکزیّت آن، به شیوهاي مشروحتر اشاره دارد؛ از جمله پیامبر خدا میفرماید:
«2» .« سُمِّیَتِ الْکَعْبَۀُ کَعْبَۀً لِأَنَّهَا وَسَطُ الدُّنْیَا » ؛« کعبه از آن جهت کعبه نامیده شده که در وسط زمین قرار دارد »
و نیز مرحوم صدوق روایت دیگري را از ائمه معصوم نقل کرده که آن روایت این است:
.« وَ وُضِعَ الْبَیْتُ فِی وَسَطِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُ الْمَوْضِعُ الَّذِي مِنْ تَحْتِهِ دُحِیَتِ الْأَرْضُ وَ لِیَکُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فِی ذَلِکَ سَوَاءً »
«3»
ص: 127
خانه کعبه در وسط زمین نهاده شد؛ زیرا آنجا مکانی است که زمین گسترش یافته، و بدین منظور که براي مردم شرق و غرب بطور »
صفحه 73 از 203
«. یکسان قابل دسترسی باشد
نظریه دانشمندان جغرافیا
هر گاه به اطلس عمومی جهان بنگریم، موقعیت مرکزي مکه نسبت به قارههاي عالم جلب نظر میکند. اما مطلب از بُعد علمی نیز
قابل بررسی است.
نگارنده در صدد آن بود که دلایل علمی این موضوع را نیز از دید دانشمندان جغرافیا و محاسبات دقیقتر در خطوط عرضی و طولی
کره زمین به دست آورد.
خوشبختانه در این جستجو به مقالهاي برخوردم که یکی از دانشمندان مصري تهیه کرده و با تصویر و نقشههاي متعدد و محاسبات
علمی، آن را به بررسی نهاده است.
دکتر حسین کمالالدین احمد ابراهیم که رییس بخش هندسه مدنی در دانشکده مهندسی دانشگاه ریاض و استاد دانشگاههاي قاهره
و بغداد است، و صاحب تألیفات و مقالات متعدد علمی میباشد، بامشورت و همکاريِ جمعی از دانشمندان مصري و غیر مصري،
طی تحقیق وسیع علمی و فنی در مشخص کردن جهت قبله براي مردم جهان اثبات کرد، که مکه در وسط ربع مسکون کره زمین
قرار دارد.
وي در مقدمه مقالهاش مینویسد: شایان ذکر است که من پس از آن که خطوط اولیه این بحث را ترسیم کردم و جایگاه قارههاي
زمین را بر آن به تصویر کشیدم، به این نتیجه رسیدم که شهر مکه مرکز دایرهاي است که از همه قارههاي جهان میگذرد؛ به
عبارت دیگر قسمت خشکی زمین به صورت منظم در پیرامون کعبه توزیع شده است و بدینسان مکه را میتوان مرکز بخش خشکی
زمین دانست و خداوند بزرگ راست فرمود که:
«1» . وَکَذلِکَ أوْحَیْنا الَیْکَ قُرآناً عَرَبِیاً لِتُنْذِرَ امَّ القُري وَمَنْ حَوْلَها
ص: 128
آري، خداوند مکه را برگزید تا مقرّ خانه محترم او باشد و رسالت آسمانی از آنجا نشأت گیرد؛ زیرا مکه مرکز دایره است و چنین
موقعیتی ایجاب میکند که کانون دعوتی باشد که همه جهان را در برگیرد و با همه ملّتها سخن بگوید و آن دعوت خاتم انبیا است
که براي عموم بشریت مبعوث شده است.
مکه سرچشمه فیوضات براي تشنهکامان حقیقت و کعبه علم هدایت براي سالکان الیاللَّه است. علاوه بر این، آنها که به یک آیین
جهانشمول عقیده دارند، باید یک مرکز همگانی وجود داشته باشد تا از دور و نزدیک در آن مرکز گرد آیند و مسائل دینی،
علمی، عملی و مشکلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادي و نظامی خود را مطرح کنند و براي صیانت از تهاجم بیگانگان، به مشورت و
تبادل نظر و تشریک مساعی بپردازند.
و جایی که مردم بدان پناه برند و « مرجع و ملجأ » یعنی « مثابه » . به همین دلیل است که خداوند سبحان کعبه را مَثابَۀً لِلنّاسِ وَأمْناً نامید
بدانجا باز گشت کنند و در پرتو حریم امن آن به مصالح خود بیندیشند.
میقات زمانی و مکانی حج:
یکی از مسائل شایان ذکر در مباحث اجتماعی- سیاسی حج، نقش محوري زمان و مکان در تکوین و تشکیل امت واحد اسلامی
است. از لحاظ مکانی چنانکه دیدیم مکه و کعبه مرکز عالم و محور ربع مسکون است، اما از لحاظ زمانی، ماهها و روزهایی براي
مراسم عبادي- سیاسی حج برگزیده شد که تابع تقویمهاي سنتی و محلی کشورها نیست، بلکه ماهها و روزهاي قمري ملاك عمل
صفحه 74 از 203
است که چون با گردش ماه و سیرقمر تعیین میشود، محاسبه آن سهلتر و روزها و شبهاي آن براي همگان ملموستر است.
دارد؛ مانند روزه، حج، محاسبات مالی، سنّ تکلیف، عِدّه و غیره، همین ماه و سال « زمانی » اصولًا در همه احکام و شرایع که قید
قمري به رسمیت شناخته شده و ملاك عمل قرار میگیرد:
ص: 129
«1» .... إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّموَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَۀٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ
عدد ماهها نزد خدا دوازده است که از آغاز آفرینش آسمانها و زمین در کتاب خدا به ثبت رسیده که از آنها چهار ماه حرام »
.«... است، این است دین استوار
قرآن کریم با اشاره به این مطلب که تغییر چهره قمر (ماه) از هِلال تا هِلالِ دیگر، یک تقویم طبیعی برگرفته از نظام تکوینی براي
مردم است تا قراردادهاي خود را براساس آن تنظیم کنند و در شناخت زمان حج، آن را شاخص قرار دهند، چنین میفرماید:
«2» .... یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّۀِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ
«. در باره هلالهاي ماهها از تو میپرسند، بگو آنها بیانگر اوقات براي مردم و تعیین کننده موسم حج است »
و در جاي دیگر، با تصریح به ویژگی زمانی واین که ماههاي معیّنی براي مراسم حج تعیین شده است، میفرماید:
«3» . الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِی الْحَجِّ
«. زمان حج، ماههاي معینی است پس هرکس در این ماهها حج گزارد، از سخن زشت و فسق و جدال بپرهیزد »
و احرام حج جز در این سه ماه جایز نیست. آنچه در جاهلیت معمول بوده « ذي حجه » و « ذي قعده » ،« شوال » : ماههاي حج عبارتند از
تعبیر میشد، در اسلام « نسیء » که بر حسب مصلحت ماههاي حرام را تقدیم میداشتند و یا به تأخیر میانداختند و از آن به
ص: 130
«1» .... مردود است و قرآن آن را ازدیاد در کفر دانسته است: إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز در حجۀ الوداع بر این مطلب تأکید کرد و فرمود:
یا ایُّها النَّاسُ إنَّ الزَّمانَ قَدْ اسْتَدارَ کَهَیْئَتِهِ یَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماوات وَالْأَرْض فَلا شَ هْرَ ینُسأ، وَلا عِدَةَ تُخْطَاُ وَانَّ الْحَجَّ فِی ذِي الْحِجَّۀِ الی »
«2» .« یَوْم الْقِیامَۀِ
مردم! زمان به شکل نخستین؛ یعنی روزي که خداوند آسمان و زمین را آفرید، بازگشت، بنابراین، نه در ماه تغییري است و نه در »
«. عدد تحوّلی، و تا قیامت حج در ذیحجه خواهد بود
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل تفسیر آیه: الْحَجُّ أشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ مینویسد:
کلمه حج در این آیه سه بار تکرار شده است و کاربرد اسم ظاهر به جاي ضمیر مشتمل بر لطف ایجاز است و مقصود از حج در »
یعنی: «3» « نوبت اول، زمان حج است و نوبت دوم، نفس عملِ حج است و نوبت سوم، زمان و مکان آن
اوّلًا حج تنها در این ماهها باید انجام شود و جز در اینها جایز نیست.
ثانیاً کسی که در این ماهها به احرام عمره و حج محرم شد، واجب است حج و عمره خود را تمام کند.
حرام است. (تفسیر این سه واژه را در موارد دیگر مقال آوردهایم) و در آیه « جدال » و « فسوق » و « رفث » ثالثاً در زمان و مکان حج
دیگر به روزهاي معین نیز اشاره شده که حاجیان به ذکر و دعا و انجام فرائض میپردازند:
«4» . لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسمَ اللَّهِ فِی أیّامٍ مَعْلُوماتٍ
ص: 131
مسلمانان به حج بیایند و شاهد منافعی باشند که براي آنها منظور شده است و در ایام معین خدا را یاد کنند و به ذکر و نیایش با او »
صفحه 75 از 203
«. بپردازند
«1» . این ایام، همان ایام مخصوص ذي حجه است که اعمال حج در آن صورت میپذیرد
این ایام و دیگر مواقیت زمانی حج نیز طبق افق مکه و سرزمین وحی است و بنابراین در زمان مخصوص و تعیین شده حج، هیچ چیز
دیگر ملاك عمل نیست. از این رو جمع حج گزاران هر چند در کشور خود عباداتشان را براساس تقویم قمري منطبق با افق
کشورشان انجام میدهند اما چون به حج آمدند باید همه براساس یک تقویم و در زمان معین مناسک خود را انجام دهند تا این
عبادت جهانشمول، باآهنگ واحد صورت پذیرد و ناهمگونی درآن رخنه نکند و چنانکه در مناسک حج نیز آمده عمل اهل بلد و
مردم مکه براي کلیه حج گزاران حجت شرعی است که باید براساس آن عمل شود تا هیچگونه اختلافی مشاهده نگردد.
راز معنوي کعبه
«2» « بَیْتی » و باید به اینها افزود راز معنوي کعبه را، خانه کعبه از آن جهت که به خداوند نسبت دارد و صاحب خانه آن را
یعنی مطاف فرشتگان است، کعبه ؛« بیت المعمور » نامیده، از قداستی بی مانند برخوردار است. کعبه چنانکه در روایت آمده، محاذي
که آن نیز مربع « عرش » را از آن جهت کعبه گویند که مکعب و مربع است؛ همانند بیتالمعمور و بیتالمعمور مربع است به موازات
است: « تسبیحات اربع » است؛ زیرا کلماتی که توحید و اسلام برآن بنیان شده
«3» .« اللَّهُ أَکْبَرُ » وَ « لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ » وَ « الْحَمْدُ لِلَّهِ » وَ « سُبْحَانَ اللَّهِ »
ص: 132
اما جالب است که با وصف مربع بودنِ کعبه، طواف به صورت دایره انجام میشود و نمازگزاران هر جا که باشند، از مسجدالحرام
گرفته تا اقصی نقاط جهان، به شکل دایره به سوي آن نماز میخوانند؛ دایرهاي که نقطه مرکزياش (کعبه) دلهاي بیش از یک
میلیارد مسلمان جهان را به سوي خود جذب میکند و طواف کنندگان در طول دهر پروانه وار برگرد این شمع جمع در چرخش
بوده و خواهند بود. و این به مفهوم مرکزیت کعبه و محور بودن آن در حرکت جمع امت مسلمان است و بدین ترتیب همه عوامل
وحدت معنوي، زمانی و مکانی در اینجا به یکدیگر پیوند میخورد و شکل بیمانندي را پدید میآورد که در عالم مثل و مانندي
ندارد.
بدین ترتیب، گردهم آیی حج یک تجمع معمولی نیست، مناسک حج تصویرگر یک جامعه برین الهی و انسانی است که روح و
آرمان واحد بر آن سایه افکن است و همه به آهنگ واحد و در پاسخ به یک نداي ملکوتی در حرکت میباشند. و هر یک از
اعمال؛ مانند طواف، سعی، وقوف، افاضه و ... پذیرش روح جمعی الهی را در حاجیان تقویت میکند و امتیازات و مشخّصههاي
مادي را به دور میریزد و برادري و برابري را حاکم میسازد.
اگر درست توجه شود. این همایش بزرگ سالانه، مظهر اقتدار امت و وسیله نیرومندي است که مسلمانان جهان اختلافات فرعی
است، وجهه همت خود سازند و هویت « اعلايِ کَلِمَ ۀ اللَّه » خود را کنار زده و به خود آیند و یک هدف مشترك را که همانا
اسلامی خویش را باز یابند و به مصالح جهان اسلام بیندیشند تا عظمت اسلامی را آنگونه که شایسته امّت محمد صلی الله علیه و
آله است به ارمغان آورند؛ ... لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ....
ص: 133
درس چهل و پنجم: اسرار و معارف حج
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
صفحه 76 از 203
هر یک از عبادات، راز و رمزي دارد که دستیابی به ثمرات شیرین و ارزشمند آنها، جز با فهم و درك صحیح آن رموز میسّر نیست.
حج خانه خدا نیز از زمره همین عبادات است. حاجیان از فرسنگها راه با دشواریها و سختیهاي فراوان و هزینههاي سنگین، به
سرزمین وحی آمده، با حضور در میقات، لباس و پوشش معمولی خود را از تن بدر میکنند و با پوشیدن دو جامه احرام و گفتن
لبیک، محرم شده، به مکه میآیند و گرداگرد خانه کعبه به طواف میپردازند. نماز طواف میخوانند. از صفا به مروه میروند و
بازمیگردند و در این مسیر گاهی عادي و گاهی تند میروند. پس از آن، قدري از مو و یا ناخن را کوتاه کرده، سپس در مراسم
حج تمتّع، به عرفات میآیند. نیم روزي را آنجا میمانند، آنگاه حرکت کرده به مشعرالحرام میرسند، چند ساعتی را در آنجا بیتوته
میکنند و با طلوع خورشید راهی منا میشوند. روز اوّل هفت سنگریزه به جمره عقبه و در روزهاي بعد به هر یک از جمرات
سهگانه، هفت سنگ میزنند. قربانی میکنند.
تقصیر نموده، یا سر میتراشند و باز هم گرد کعبه طواف میکنند و سعی صفا و مروه و طواف نساء و آنگاه حج پایان مییابد و
حاجی به شهر و دیار خویش باز میگردد.
ص: 134
آیا حج که عبادت عُمْر است و گاهی در طول زندگی انسان، تنها یکبار توفیق تشرف حاصل میگردد و قبل از آن نیز بارها با
به خدا التماس میکند تا حج نصیب او شود، براي همین « أَللّهُمَّ ارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِکَ الحَرامِ فِی عامِی هذا وَفِی کُلِّ عام » : خواندن دعاي
اعمال ظاهري است؟! آیا خداوند چنین اراده کرده است تا مسلمانان گرداگرد سنگهایی بگردند و بدون هیچگونه تغییري به
موطن خود بازگردند؟!
نه، هرگز چنین نیست، تمامی این رفتارها و اعمال، جنبه نمادین داشته، راز و رمزهاي فراوانی را در خود نهفته دارد. پیشوایان
معصوم، مطالب مهم و ارزشمندي در بیان، معارف و اسرار هر یک بر شمردهاند.
هر کس بدون توجه به اسرار حج، به اعمال و رفتار حاجیان بنگرد، این همه زحمت و رنج و تلاش و صرف هزینه را بدون معنا و
مفهوم میپندارد.
ابن ابیالعوجاء که از مشرکان سرسخت و گستاخ دوران زندگی امام صادق علیه السلام است با قیافهاي روشنفکرانه به آن حضرت
«1» : میگوید
إِلَی کَمْ تَدُوسُونَ هَذَا الْبَیْدَرَ وَ تَلُوذُونَ بِهَذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدُونَ هَذَا الْبَیْتَ الْمَرْفُوعَ بِالطُّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلُونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَۀَ الْبَعِیرِ إِذَا نَفَرَ »
«2» .« مَنْ فَکَّرَ فِی هَذَا أَوْ قَدَّرَ عَلِمَ أَنَّ هَذَا فِعْلٌ أَسَّسَهُ غَیْرُ حَکِیمٍ وَ لا ذِي نَظَرٍ فَقُلْ فَإِنَّکَ رَأْسُ هَذَا الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ أَبُوكَ أُسُّهُ وَ نِظَامُهُ
تا به کی این خرمن را میکوبید و به این سنگ پناه میآورید، واین خانه از سنگ و گِل برافراشته را میپرستید، و چونان شتران رم »
میکنید، هر کس در این [رفتارها] اندیشه و تأمّل کند میداند که اینها، کار انسان حکیم و صاحب «3» کرده، گرداگرد آن هروله
«! نظر نیست
سپس خطاب به امام صادق علیه السلام میگوید:
ص: 135
شما که در صدر و نوك پیکان این امر قرار دارید و پدرت نیز پایهگذار و شکل دهنده آن بوده است، پاسخ این سخن را »
«. بازگوي
امام علیه السلام لب به سخن گشوده، به گوشهاي از اسرار اشارتی میکند و میفرماید:
هَذَا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَهُمْ فِی إِتْیَانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلَی تَعْظِیمِهِ وَ زِیَارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ أَنْبِیَائِهِ وَ قِبْلَۀً لِلْمُ َ ص لِّینَ إِلَیْهِ فَهُوَ شُعْبَۀٌ »
«... مِنْ رِضْوَانِهِ وَ طَرِیقٌ یُؤَدِّي إِلَی غُفْرَانِهِ
صفحه 77 از 203
این خانهاي است که خدا به وسیله آن، بندگانش را به پرستش واداشت تا با آمدن به این مکان، میزان پیروي و اطاعت آنان را »
بیازماید. از این رو بندگان خود را به بزرگداشت و زیارتِ این خانه برانگیخت و آن را قبله نمازگزاران ساخت، پس کعبه مرکزي
براي کسب خشنودي خداوند و راهی به سوي آمرزش اوست. خداوند آن را دو هزار سال پیش از گستراندن زمین آفرید.
«1» «. پس سزاوارترین کسی که باید اوامرش را گردن نهاد و از نواهی او دوري گزید، خدایی است که چهرهها و جانها را آفرید
نگرشی عمیق و همه جانبه به آیات و روایات، بخوبی این معنا را ثابت میکند که حج را ظاهري است و باطنی، آنچه را مردم در
ظاهر میبینند با حقیقت حج فاصله بسیار دارد و حال آن که خداوند طالب آن حقیقت است.
خداوند حجی را میخواهد که مبرور باشد و حاجی پس از بازگشت به موطن خویش تحوّلی اساسی در روحش پدید آید.
حجی را میخواهد که مناسک آن، مناسک زندگی صحیح اسلامی باشد.
حجی را میطلبد که حاجی پس از برگشت، به غیر خدا لبیک نگوید و گرد غیر خدا نگردد.
حجی را میخواهد که حاجی در آن با شیطان بستیزد و هر آنچه از دنیا نزدش عزیز است در راه خدا قربانی کند و جز خدا چیزي را
نبیند و چیزي نخواهد و ...
ص: 136
حج عبادتی خشک و بیروح نیست بلکه هر عملی در حج نکتهها و معارف فراوان و والایی دارد که هدف اصلی حج را تشکیل
میدهند.
فضلبن شاذان از هشتمین امام، علیبن موسی الرضا علیه السلام درباره علل تشریع حج میپرسد و حضرت پاسخ میدهد:
کسی که معناي حضور در ) «. حج به سوي خدا رفتن (و در پیشگاه باري تعالی حاضر شدن) است » ؛« لِعِلَّۀِ الْوِفَادَةِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »
پیشگاه حیّ داور را بداند و بفهمد، به غیر او توجه نکرده، خود را به گناه نمیآلاید.)
«. حج زیادتطلبی و کمالخواهی و از خدا پاداش و ثواب فراوان خواستن است » ؛« وطَلَبِ الزیادةِ »
حج، خارج شدن از گذشته تاریک و پرگناه و توبه کردن از » ؛« وَ الْخُرُوجِ مِنْ کُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تَائِباً مِمَّا مَ َ ض ی مُسْتَأْنِفاً لِمَا یَسْتَقْبِلُ »
«. آنچه در گذشته انجام شده و شروع کردن خوبی و نیکی براي آینده است
حج وسیلهاي براي خارج نمودن و جداسازي داراییها از یکدیگر است؛ خمس و زکات و دیون » ؛« مَعَ مَا فِیهِ مِنْ إِخْرَاجِ الْأَمْوَالِ »
«. واجب را پرداختن و حق فقرا و محرومان و دیگر حقوق دینی را ادا کردن است
حج، به سختی انداختن بدن، دور شدن از زن و فرزند، و » ؛« وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ وَ الِاشْتِغَالِ عَنِ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذَّاتِ »
«. منع کردن جان از هواهاي نفسانی و شهوات و لذّتهاي نامشروع و تمرین خودسازي و گناه نکردن است
مَعَ مَا فِی ذَلِکَ لِجَمِیعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنَافِعِ لِجَمِیعِ مَنْ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُ جُّ وَ مِمَّنْ لَمْ یَحُ جَّ مِنْ ...»
بَیْنِ تَاجِرٍ وَ جَ الِبٍ وَ بَائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ کَاسِبٍ وَ مِسْکِینٍ وَ مُکَارٍ وَ فَقِیرٍ وَ قَضَاءِ حَوَائِجِ أَهْلِ الْأَطْرَافِ فِی الْمَوَاضِعِ الْمُمْکِنِ لَهُمُ اْلإِجْتِمَاعُ
.« فِیهِ
حج براي تمامی مردم- در شرق و غرب زمین و آنانکه در دریا و خشکی به سر میبرند؛ چه آنها که حج میگزارند و چه غیر »
آنان، از تاجر، وارد کننده، فروشنده و خریدار، کاسب و کرایه دهنده مرکب و فقیر و مسکین-
ص: 137
«. سودمند بوده و نیازهاي مردم در اطراف و اکناف زمین را برمیآورد
مَعَ مَا فِیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّۀِ علیه السلام إِلَی کُلِّ صُ قْعٍ وَ نَاحِیَۀٍ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَۀٍ مِنْهُمْ طائِفَۀٌ »
.«... لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ
صفحه 78 از 203
علاوه بر آن، حج جایگاه فراگیري فقه و احکام دین و انتقال و گسترش اخبار پیشوایان علیهم السلام به تمامی گوشه و کنار »
«1» «... [جهان] است. همانگونه که خداوند فرمود: پس چرا کوچ نمیکنند از هر فرقه و
آن حضرت سپس به برخی از اعمال حج اشاره نموده، نکاتی را در فلسفه هر یک بیان میکند و به حاجیان مینمایاند که: حج
واقعی فراتر از یک سلسله رفتارها و کارهاي خشک و بیروح است. آنگاه میافزاید:
اگر کسی بگوید: چرا مردم به احرام مأمور شدهاند؟ پاسخش آن است که: »
تا (حاجیان) قبل از ورود به حرم خداوند بلند مرتبه، خاشع و خدا ترس شوند و از اشتغال به چیزي از دنیا و زینتها و لذّتهاي دنیایی
«2» «... و از هر سرگرمی و هوسرانی خود را دور داشته، با تمام وجود روي به سوي او کنند
اسرار حج در نهج البلاغه
علی بن ابیطالب علیه السلام درباره اسرار و معارف حج فرمود:
خداوند حج را بر شما واجب کرده، آنجا را قبله مردمان ساخت، و آن را براي دینداران نشانه فروتنی در برابر عظمت او و اعتراف »
به عزّت و بزرگواري خداوند قرار داد. و از میان بندگان خود، افراد گوش به فرمانی را برگزید، که دعوت او را پذیرفته، گفتارش
را گوش فرا دادند و بر جایگاه پیامبران ایستادند و چونان فرشتگانی شدند که بر گرداگرد عرش خدا
ص: 138
طواف کردند و در بازار عبادت حق تعالی، سودها برگرفتند ...
خداوند کعبه را براي اسلام، نشان و براي پناه آورندگان به آن، حرم قرار داد. حجگزاري را واجب کرد، حق او را به مردم شناساند
و زیارتش را بر شما نوشت و فرمود: بر هر کسی که میتواند و استطاعت دارد که بر این خانه راه یابد حج واجب است و آن که
«1» «. کفر ورزیده سرباز زند، پس همانا خداوند از جهانیان بینیاز است
و در خطبه قاصعه فرمود:
خداوند خانهاش را، که وسیله قیام و قوام مردم است، در منطقهاي کوهستانی و پر از سنگلاخ و در میان کوههایی سخت و شنهایی »
نرم و چشمههایی کم آب و روستاهایی پراکنده قرار داد و از آدم و فرزندان او خواست تا روي به آن خانه نهند و دلهاي خود را به
گویند و خاك آلوده و مو پریشان « لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ » سوي آن متوجه سازند ... تا از روي خواري شانههاشان را جنبانده، گرداگرد آن
گام بردارند، لباسها را پشت سر انداخته و از تن بیرون افکنند. با زدن موها، زیبایی خود را از دست دهند و بدینسان در امتحانی
بزرگ و آزمایشی سخت و دشوار فرمانبرداران را از نافرمانان جدا سازد.
اگر خدا میخواست میتوانست خانه خود را در بهترین و زیباترین نقطه روي زمین قرار دهد و سنگهاي آن را از زمرّد سبز و یاقوت
سرخ فام بپا سازد؛ لیکن خداوند بندگان خود را با انواع سختیها آزمایش میکند و با مجاهدتهاي گوناگون به بندگی وامیدارد،
«2» «. با دشواريها و ناخوشاینديها آنان را میآزماید تا کبر و خودپسندي را از قلوبشان بزدایند و فروتنی را جایگزین آن سازند
نگرشی اینچنین به حج واعمال آن، در فرمودههاي بسیاري از امامان علیهم السلام پدیدار
ص: 139
است. امام باقر علیه السلام به هنگام تشرف به حج و پس از ورود به مسجدالحرام، مردمی را دیدند که گرداگرد کعبه طواف
میکنند، نگاهی به آنان افکنده فرمود:
.« هَکَذَا کَانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّۀِ »
بسان این مردم، هفت بار کعبه را دور میزدند.) ) «. در زمان جاهلیت نیز اینچنین طواف میکردند »
صفحه 79 از 203
سپس فرمود:
به اینان چنین فرمان ندادهاند، بلکه آنها مأموریت یافتهاند تا گرداگرد کعبه طواف نموده، سپس به سوي ما بیایند و دوستی و محبت »
«1» «... و یاري خویش را به ما عرضه کنند
از همین رو فرمودهاند:
( من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 578 ) .« مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ »
«. حج با دیدار امام و رهبري پایان میپذیرد »
و در واقع حج بدون رهبري و ولایت حج نیست.
اسرار حج از زبان امام سجاد علیه السلام
یکی از گویاترین گفتگوها که به روشنی نشان از مدّعاي این نوشتار دارد، سخنان امام سجاد علیه السلام با شبلی است که از سفر
حج بازگشته است. امام از او پرسیدند:
(آقاي شبلی!) آیا حج گزاردي؟ گفت: آري، اي فرزند رسول خدا.
فرمود: آیا به میقات فرود آمدي و لباسهاي دوخته خویش را از تن بدر کردي و غسل نمودي؟ شبلی پاسخ گفت: آري.
امام علیه السلام: آنگاه که بهمیقات درآمدي، نیت کردي که لباس معصیت و نافرمانی را از تن درآورده، جامه طاعت و فرمانبري
خداوند را بجاي آن پوشیدي؟
ص: 140
شبلی: نه.
امام علیه السلام: هنگامی که لباسهاي دوخته را درآوردي، آیا نیت کردي که خود را از ریا و دورویی و ورود در شبههها، برهنه و
دور سازي؟
شبلی: نه.
امام علیه السلام: به هنگام غسل کردن، نیّت کردي که خود را از اشتباهات و گناهان شست و شو دهی؟
شبلی: نه.
امام علیه السلام: [پس تو در حقیقت] نه به میقات درآمدهاي، و نه لباسهاي دوخته را از تن کندهاي و نه غسل کردهاي ...!
سپس از او میپرسند: آیا خود را تمیز کردي و احرام پوشیدي و پیمان حج بستی؟
شبلی: آري.
امام علیه السلام: آیا این نیت را داشتی که خود را با نور توبه خالص پاکیزه میسازي؟
شبلی: نه.
امام علیه السلام: به هنگام محرم شدن، نیت آن کردي که هر چه را خداوند بر تو روا نداشته، بر خود حرام بداري؟
شبلی: نه.
امام علیه السلام: به هنگام بستن پیمان حج، آیا قصد آن کردي که هر پیمان غیر الهی را گشودهاي (رها کردهاي)؟
شبلی: نه.
امام علیه السلام: نه احرام بستهاي، نه پاکیزه شدهاي و نه نیت حج کردهاي!
آنگاه چنین پرسید: آیا به میقات داخل شدي و دو رکعت نماز احرام بجاي آوردي و لبیک گفتی؟
صفحه 80 از 203
شبلی: آري.
امام علیه السلام: به هنگام خواندن دو رکعت نماز (طواف)، نیت آن داشتی که به بهترین کارها و بزرگترین نیکیهاي بندگان (که
همان نماز است)، خود را به
ص: 141
خدا نزدیک میکنی؟ شبلی: نه.
امام علیه السلام: آنگاه که لبیک گفتی، نیّت آن کردي که به هر چه فرمانبرداري محض خداوند است سخن میگویی و از هر
نافرمانی و معصیتی سکوت میکنی؟
شبلی: نه.
امام علیه السلام: نه در میقات داخل شدهاي، نه نماز گزاردهاي و نه لبیک گفتهاي!
وباز پرسید: آیا به حرم داخل شدي و کعبه را دیدي و نماز خواندي؟
شبلی: آري.
امام علیه السلام: به هنگام ورود به حرم نیت آن کردي که غیبت و بد گویی هر مسلمانی از جامعه اسلامی را بر خود حرام میکنی؟
شبلی: نه.
امام علیه السلام: به هنگام رسیدن به مکه، نیت کردي که فقط خدا را میخواهی [و میجویی]؟
شبلی: نه.
امام علیه السلام: پس نه به حرم وارد شدهاي و نه کعبه را دیدهاي و نه نماز گزاردهاي!
و ادامه داد: گرداگرد خانه خدا طواف کردي؟ و ارکان خانه را لمس نمودي؟
وسعی انجام دادي؟
شبلی: آري.
امام علیه السلام: به هنگام سعی، نیّت آن داشتی که (از شرّ شیطان و نفس) به خدا پناه میبري و او که آگاه به پنهانهاست، نسبت
به این مسأله داناست؟
شبلی: نه.
امام علیه السلام: پس نه طواف خانه کردهاي، نه ارکان را لمس نمودهاي و نه سعی بجا آوردهاي!
سپس فرمود: آیا با حجر الأسود دست دادي، کنار مقام ابراهیم ایستادي و دو رکعت نماز خواندي؟
شبلی: آري.
در این هنگام امام فریادي برآورد چونانکه گویی نزدیک است از دنیا برود،
ص: 142
سپس فرمود: آه، آه ... کسی که با حجرالأسود دست داده، مصافحه کند، در حقیقت با خداوند متعال دست داده است، پس اي
نادار ناتوان بنگر و بیندیش و پاداش آنچه را حرمت قائل شده و بزرگ داشتهاي، ضایع مگردان و همچون معصیت کاران، دستی
«1» . که به خدا دادي (و پیمانی را که با خدا بستی) نگسل و نشکن
جرم » آن اشاره به « جیم » و « حلم حق » ي حج اشاره به « حا » . ترکیب شده « جیم » و « حاء » برخی عقیده دارند که حج از دو حرف
است. در صورتی که حجگزار حج مبرور و سعی مشکور داشته باشد، خداوند با حلم خود، که بر خشم او برتري دارد (یا مَنْ « خلق
سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه)، جرم بندگان را پوشانده و از آن درخواهد گذشت. حج مبرور نیز آن حجّی است که حج گزار با نیتی پاك و
صفحه 81 از 203
خالص به خانه حق پاگذاشته و خود را از معاصی برهاند و با خدا پیمان بندد که در بازگشت، بکلّی از شیطان گسسته، رضاي خدا
«2» . را بجوید و غیر از راه محبوب راهی را نپوید
اسرار حج از زبان امام خمینی قدس سره
دیدگاه حضرت امام خمینی قدس سره به حج، الهام گرفته از نگرش امامان معصوم علیهم السلام به حج بود و در پیامهایی که به
مناسبت مراسم حج صادر کرده، به گوشهاي از این راز و رمزها اشارتها داشته، میفرمایند:
لبیکهاي مکرر از کسانی حقیقت دارد که نداي حق را به گوش جان شنیده و به دعوت اللَّه تعالی به اسم جامع، جواب میدهند. »
مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب. گویی گوینده از خود در این محضر بیخود شده و جواب دعوت را
تکرار میکند و دنباله آن سلب شریک به معناي مطلق آن مینماید که اهل اللَّه میدانند نه شریک در الوهیت فقط. گر چه سلب
شریک در آن نیز شامل همه مراتب تا فناي عالم در نظر اهل معرفت
ص: 143
و حمد را اختصاص میدهد به ذات «... الْحَمْدَ لَکَ وَ النِّعْمَ ۀَ لَکَ ...» است و حاوي جمیع فقرات احتیاطی و استحبابی است؛ مثل
مقدس، همچنین نعمت را.
و نفی شریک میکند و این نزد اهل معرفت غایت توحید است و به این معناست که هر حمدي و هر نعمتی که در جهان هستی
تحقق یابد، حمد خدا و نعمت خداست، بدون شریک. و در هر موقف و مشعري و وقوف و حرکتی و سکون و عملی این مطلب و
«1» «. مقصد اعلی جاري است و خلاف آن شرك به معناي اعم است که همه ما کوردلان به آن مبتلا هستیم
در جاي دیگر میفرمایند:
بر همه طاغوتها و طاغوتچهها کشید و در طواف حرم خدا که نشانه عشق « لا» بر همه بتها گویید و فریاد « نه » ، در لبیک، لبیک »
به حق است دل را از دیگران تهی کنید و جان را از خوف غیر حق پاك سازید و به موازات عشق به حق، از بتهاي بزرگ و
کوچک و طاغوتها و وابستگانشان برائت جویید، که خداي تعالی و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان
بريء هستند.
بیعت با خدا بندید که با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشید و به اطاعت وبندگی « حجرالأسود » و در لمس
آنان هر که باشد و هر جا باشد- سر ننهید و خوف و زبونی را از دل بزدایید ...
و در سعی بین صفا و مروه، با صدق و صفا، سعی در یافتن محبوب کنید که با یافتن او همه بافتهاي دنیاوي گسسته شود و همه
شکها و تردیدها فرو ریزد ...
و با حالت شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات روید و در هر موقف به اطمینان قلب بر وعدههاي حق و حکومت مستضعفان
بیافزایید ...
پس به منا روید و آرزوهاي حقانی را در آن جا دریابید که آن قربانی نمودنِ محبوبترین چیز خویش در راه محبوب مطلق است و
بدانید تا از این محبوبها که بالاترینش حب نفس است و حب دنیا تابع آن است نگذرید، به
ص: 144
محبوب مطلق نرسید و در این حال است که شیطان را رجم کنید و شیطان از شما بگریزد. و رجم شیطان را در موارد مختلف با
«1» «. دستورهاي الهی تکرار کنید که شیطان و شیطان زادگان همه گریزان شوند
با توجّه به آنچه آمد و نیز رازها و رمزهاي فراوان نهفته در آیات و روایات، میتوان اینگونه جمعبندي نمود که:
صفحه 82 از 203
-1 حج، مظهري از مظاهر توحید است و هدف از تشریع آن، پرستش خداي یگانه، و انجام عمل خالص براي اوست، از این رو در
قرآن آمده است:
«2» . وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَنْ لَاتُشْرِكْ بِی شَیْئاً وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ
و هنگامی که ابراهیم را در مکان این خانه فرود آورده، جاي دادیم [او را فرمان دادیم] که با من چیزي را شریک مدار و خانهام را »
«. براي طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع و سجود کنندگان پاك نماي
ابراهیم علیه السلام نیز در قرآن رمز توحید و شکننده بتها و سمبل مبارزه با شرك معرفی شده است.
-2 حج پذیرش دعوت خداوند و پیمودن صراط مستقیم او است و حاجی با اظهار لبیک، پذیرش دعوت خدا را اعلان نموده، خود
را به اجراي فرمودههاي الهی مکلّف میسازد.
-3 حج پایگاه اعلان مخالفت مسلمانان با جهل و آثار بجاي مانده از دوران جاهلیت است. همان کاري که رسول خدا صلی الله
علیه و آله انجام داد و آن را در خطبه حجۀالوداع بیان فرمود.
-4 حج پیوند جامعه اسلامی در عصر حاضر با صدر اسلام و یادآور خاطرات شکوهمند آن دوران شیرین و سرنوشت ساز است،
بخصوص دو شهر مکه و مدینه که
ص: 145
وجب به وجب آن مملوّ از خاطرات تلخ و شیرین آن روزگار سراسر شرف و فضیلت است.
أَلا إِنَّ النَّاسَ مِنْ آدَمَ وَ آدَمَ » : -5 حج تجلّی بخش برادري، برابري و وحدت اسلامی است و جلوه عینی این حدیث شریف است که
.« مِنْ تُرَابٍ، لا فَضْلَ لِعَرَبِیٍّ عَلی أعْجَمیٍّ وَ لا لِأبْیَضَ عَلی أسْوَد إِلّا بِالتَّقْوي
-6 حج مُطَهِّر روح آدمیان است. انسانهاي آلوده به عصیان و گناه با حضور در سرزمین وحی، به خصوص عرفات، از گذشته سیاه
خود اظهار پشیمانی نموده، خود را از گناه شست و شو میدهند و تربیت شده به موطن خویش بازمیگردند.
-7 حج جایگاه تربیت انسانها است. حاجیان با ترك زندگی و خانه و کاشانه و زن و فرزند و پذیرش زحمت و رنج، خویشتن را از
رفاه زدگی و دنیا خواهی، جدا میسازند و خود را براي پذیرش سختیها در مسیر تحقق آرمانهاي الهی آماده میکنند.
-8 حج یادآور صحنههاي حضور انسانها در قیامت و صحراي محشر است.
لباسی چون کفن مردگان بر تن کرده، در صحرایی به دور از امکاناتِ شهري، وقوف مینماید و کسی جز خدا فریادرس انسان
نیست. در نتیجه میتواند گوشهاي از هیجان و ترس و اضطراب آنچه راکه انسان در آینده با آن روبروست به نمایش بگذارد.
-9 حج تمرین بریدن از شهوات و گناهان و هواهاي نفسانی است. احرام به حاجی میآموزد تا از پارهاي گناهان دوري کند و
فرمانبري و دوري از معصیت را تمرین نماید.
خداي در قرآن فرمود:
«1» . الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِی الْحَجِّ
«. حج ماههایی معین است، پس هر کس در این ماهها حج بجاي آورد [این را بداند] که آمیزش، زشتکاري و مجادله در حج نیست »
-10 حج تمرین نظم است. خداوند به حاجی میآموزد که حتماً طواف را از
ص: 146
حجرالأسود آغاز نماید. با شکل خاصی طواف کند. نماز را پشت مقام ابراهیم بخواند.
سعی را حتماً از صفا شروع کند و به مروه ختم نماید و ...
-11 حج گردهمایی همه نیکان و پاکان و کنگره جهانی براي حلّ مشکلات مسلمانان است که قرآن فرمود:
صفحه 83 از 203
«1» .... وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم
«. و در میان مردم بانگ حج بردار تا پیاده یا سواره از هر راه دوري بسوي تو آیند [و] در آنجا منابع بسیار براي خود فراهم بینند »
و بالأخره حج از این راز و رمزها و درسها فراوان دارد. امید آن که تمامی حاجیان با این نگرش به حج بروند و در دریاي موّاج
رحمت حق، خود را از گناهان دورسازند و تربیت شده براي ساختن جامعهاي اسلامی و نمونه به شهرها و دیار خویش بازگردند.
ص: 147
درس چهل و ششم: حجّ ابراهیمی- حجّ جاهلی
اشاره
صادق آئینه وند
لِآلِ رَسُولِ اللّهِ بِالْخَیْفِ مِنْ مِنیً وَ بِالرُّکْنِ وَ التَّعْریفِ وَالْجَمَرَاتِ
دِیارُ عَلیٍّ وَ الْحُسَیْنِ وَجَعْفَرٍ وَ حَمْزَةَ وَ السَّجَّادِ ذِي الثَّفَناتِ
وَ سِبْطَیْ رَسُولِاللّهِ وَ ابْنَی وَصِیِّهِ وَ وَارِثِ عِلْمِ اللّهِ وَ الْحَسَنَاتِ
(دِعْبِلبن علیّ الخُزاعیّ)
منزلگاههايِ آل پیامبر صلی الله علیه و آله، در مسجد خَیفْ در مِنا، در خانه کعبه، در عَرَفات و در جَمَرات است. »
منزلگاهِ علی، حسین، جعفر، حمزه و سجّاد علیهم السلام آن که از کثرت سجده، پینه بر جبین بسته است.
«. منزلگاههاي، فرزند زادگانِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و فرزندانِ وصیِّ او، وارثانِ علمِ خداوند و همه نیکی ها
مقدّمه:
اصول حجّ ابراهیمی همان است که دین مُبین تشریع فرموده است و دشوار بتوان از طریق متون و اسناد برجاي مانده- غیر از قرآن
کریم- به چیزي که بتواند ترسیمی صحیح
ص: 148
از آن بدست دهد، برسیم. ولی از آنجا که امروز در میان مذاهبِ اسلامی بر سرِانجام حج بر نهجِ ابراهیم خلیل علیه السلام و آنچه
منظور دین مُبین است و به ویژه در آنچه به جوانبِ سیاسی و اجتماعی و تولّی و تبرّي مربوط میشود، تفسیرهایی شده است که به
نظر میرسد، طول زمان و حاکمیت امویان و عبّاسیان و برداشتهاي سیاسی و ملاحظات اجتماعیاي که هریک از آنان داشتهاند و
نیز همسویی پارهاي از فقیهان و عالمان که خود را با آن دو حاکمیت، مربوط میدانستهاند، در ایجاد آن بیتأثیر نبوده است.
بیمناسبت نیست که اگر آثار برجاي مانده از شعائر و مناسک حج ابراهیمی را بررسی کنیم.
و « تلبیههاي جاهلی » به « تلبیههاي ابراهیمی » در این بررسی، برآنیم تا آثار انحراف و زمینههاي آن را بیان کرده و با مروري، تبدیل
بهرهگیري از آن در جهتِ خاطرِ مقاصد اجتماعی و سیاسی و مبانی شرك آلود، نشان دهیم.
آنچه میتواند حجّ ابراهیمی را با نشاط کند و در آن روح و احتوا بدمد، مضامین و مزامیري است که پیوسته میباید با تمسّک و
توّسل بدان و با حضور دینیِ در حج، صدور بینشیِ ابراهیم خلیل علیه السلام و محمد حبیب صلی الله علیه و آله را به ارمغان آورد و
الّا تمسّک بیروح در انجام مراسم و مواسم، یادآور حجّی است بی زیان که از بوسُفیان هم به انجام میرسیده است.
زیرا، حج بهمعناي عام- نهخاص- اسلاماست؛ بلکه آنچه اسلام بدان دستور فرموده.
صفحه 84 از 203
برآن اصرار دارد، حج ابراهیمی است از میان حجِّ جاهلی، حجّ حَنیفی و حجّ صابِئین.
حَجِّ ابراهیم علیه السلام
آنچهاز مضمون اخبار وروایاتعربی بدستمیآید؛ حجّدرعصرحضرت ابراهیم علیه السلام به معنی قصدِکعبه در مکّه وطواف خانه
«1» . وتلبیه واجراي سایر مناسک بود. بت پرستی و شرك باآداب و عادات خود، بعداً، حجّ را نیز به عنوان یکی از سُنن بکارگرفت
ص: 149
حجّ در قرآن کریم، از بارزترین شعائر توحیدي دین ابراهیم علیه السلام است. ابراهیم علیه السلام براي برپایی آن دعا کرده و آن را
از مبانی عقیده توحیدي خویش قرار داده است:
وَ إذْ بَوّأْنَا لِإِبراهیمَ مَکانَ البَیتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِی شَیْئاً وَطَهِّرْبَیْتِیَ لِلَّطائفینَ وَ الْقَائمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ* وَ أَذِّنْ فِیالنَّاسِ بِالْحَ جَّ یَأتُوكَ
«1» رِجالًا وَعَلَی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِیْنَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ
و مکان خانه رابراي ابراهیم آشکار کردیم و گفتیم: هیچ چیز را شریک من مساز و خانه مرا براي طواف کنندگان و برپاي »
«. ایستادگان و راکعان و ساجدان پاکیزهبدار. ومردم را به حج فراخوان تا پیاده یا سوار بر شتران تکیده از راههاي دور، نزد تو بیایند
آنچه امروز براي پژوهندگان تاریخ ادیان جاي شک نیست، برپایی خانه خدا دیگربار، توسط حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما
این سنّت در میان اقوام دیگر که در هزاره پیش از میلاد «2» . السلام است. پاسداشت آن و وضع منطقه حرم، همه از سُنن اوست
مسیح علیه السلام یا بیشتر میزیستهاند، معمول بوده و حرمت حرم و مکه را مرعی میداشتهاند.
کارشناسان کتب مقدس (عهد عتیق وجدید) و پژوهندگان ادیان، وجود حضرت ابراهیم و اسماعیل را حدود دوهزارسال پیش از
میلاد مسیح، تخمین میزنند. با این حساب از پیدایش جدید کعبه با بناي ابراهیمی اکنون حدود 40 قرن میگذرد.
که خود در قرن نخستین پیش از میلاد میزیسته، به هنگام ذکر نَبَطیها سخن از ) Diodorus of Sicily ( دیودروس سیسیلی
کعبه به میان آورده است:
«3» «. پشت سرزمین نبطیها، سرزمینیاست که در آن مکان مقدسی (هیکلی) است که همه عربها آن را سخت محترم میدارند »
ص: 150
که یونانیان از آن نام شهري را مراد ،« مقورویا » ودر تلفظ یونانی ) Macoraba (« مَکُورابا » پارهاي از محققین، برآنند که لفظِ
است. « مکه » کردهاند، به معنی مکان تقرّب به خدا، همان
یک واژه دینی قدیمی است که مقارن هزارسال پیش از میلاد سبائیان آن را بکار میبردهاند. « مَکْرُب » میدانیم که کلمه
«1» . منجم و جغرافیدانِ قرن دوّم میلادي به لفظ فوق اشاره کرده است ،) ptolemy ( بَطْلمیوس
براي خانه خدا صفت و نعت است و اسم خاص نیست. ولی براثر استعمال و اشتهار، « مکّه » براین اساس میتوان گفت که لفظ
برجاي اسم نشسته است، مثل بیتالمقدس که صفت برجاي علم نشسته است.
را از طریق قلب و « ب» است که بنا بر رأي دکترجوادعلی هردو، تسمیه واحدي است و در لهجههاي قبایل « بکّه » معادل همین کلمه
«2» . قرار میدهند، خاصه در لهجههاي جنوبی جزیرة العرب « میم » ابدال، جاي
فارسی است: « دره » به معناي وادي عربی، معادل « بَکّه » پارهاي از محققان، برآنند که لفظ
«3» . إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلّذي بِبَکَّۀَ مُبَارَکاً و هُديً لِلْعَالَمینَ
«. نخستین خانه که براي مردم بنا شده همان است که در مکه است. خانهاي که جهانیان راسبب برکت و هدایت است »
تُقال لِمکّۀَ، أو لِما بین جَبَلَیْهَا. « بَکَّۀُ » : در قاموس آورده است
صفحه 85 از 203
عبري به معناي دره بکار رفته است و بر دره واقع بین لبنانِ ساحلی و « بُقعاه » سامی قدیمی باشد. کلمه « بَکْ» به نظر میرسد که: واژه
لبنانِ شرقی که رومیها سوریه فرو رفته
ص: 151
مینامیدند، نهادهاند.
ترکیبی مزجی است از دو واژه بَعْل (آلهه باستان) و بک دره. و این همان نامی است که به مناسبت آلهه معروف « بَعْلبَک » شهر
«1» . سامیها، براین شهر نهادهاند
مینامند و رود لیطانی آن را مشروب میکند. « بُقاع » امروز این دره را، دره
یاد شده و در سوره زُخرف، آیه 31 آن را با طائف مقایسه کرده است: «3» « قریه » و «2» « أُمّ القُري » در قرآن کریم، از مکّه به نام
«4» وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا اْلقُرآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمِ
«؟ گفتند: چرا این قرآن بر مردمی از بزرگمردان آن دو قریه نازل نشده است »
ذکر کردهاند. « طائف » و « مکه » مُفسّران، غالباً قریتین را
ابراهیم پس اقامت در مکه در حالی که اسماعیل سی ساله بود، مأمور بناي بیت شد و با » : مسعودي در مروجالذهب آورده است
«5» «. مساعدت فرزندش اسماعیل خانه را بساخت
است که از قول کشیش سُریانی نَرْسَیْ) ) Mingana ( آنچه که از لحاظ تاریخی قابل اهمیت و در خور توجه است، سخن مینگانا
در باره نبرد فرزندان هاجر در (بیت عربایه) [در مرزهاي شام] آورده است. این خبر، اولین نقل قول یک تن از اهل ) Nar sai
کتاب است (متوفاي سال 485 میلادي) که از وجود قریش در شمال جزیره خبر میدهد و با آنچه اخباریان و نسبدانان عرب، در
«6» . ارجاع نسب قریش به اسماعیل آوردهاند، مطابقت دارد
ص: 152
140 ) که در آنها دسیسههاي یهود در میان مسلمین درباره تغییر قبله، از بیت المقدس به کعبه، - آیات سوره مبارکه بقره ( 150
محکوم میشود، میفرماید:
«1» وَ إِنَّ الّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ
«. اهل کتاب میدانند که این دگرگونی به حق و از جانب پروردگارشان بوده است و خدا از آنچه میکنید غافل نیست »
بیش از هرچیز بر آگاهی یهود از افضلیت و اقدمیت کعبه برايِ محل قبله، اشاره دارد. و این میرساند که آنان پیش از ظهور اسلام
بر فضایل و سوابق و اتصال آن به حضرت ابراهیم مقرّ بوده و در این باره براي اعراب سخن گفتهاند.
از حج صحیح ابراهیمی غیر از آنچه قرآن کریم تعلیم میدهد، چیزي که یقین آور باشد، در حافظه تاریخی برجاي نمانده است.
حج حنیفی که مدّعی پیروي از حج آن حضرت است، گذشته از آنکه در تقابل با حجّ مشرکین، طرح میشود و نیز در محیط
شرك آلود جاهلی بدان عمل میشده است، چندان روشنگر نیست. گرچه در پارهاي موارد به شبهه شرك هم آلوده است.
و حجّ « حجّ جاهلی » به عقیده ما حجّ ابراهیمی، همان حج اسلام است، ولی ارزش و مکانت این حج زمانی شناخته میشود که ما
مشرکین را بازشناسیم و بتوانیم به مقایسهاي دست زنیم تا مبادکه خداي ناخواسته، رسوباتی از آن در ذهن مسلمین برجاي مانده
که نخستین بار در این عصر رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوري اسلامی ایران، حضرت امام « حج ابراهیمی » باشد و در برابر
خمینی- قدَّسَنَا اللّهُ بِسِرِّه الْعزیز- طرح افکند و بدان امر فرمود، رخ نماید.
در باره ورود شرك به جزیرة العرب و شیوع آن، مورّخان گذشته، بریک نهج از قول نرفتهاند؛ پارهاي چون هِشام کلبی در الَأصنام،
برآنند که چون اسماعیل علیه السلام در مکه سُکنی گزید و اولاد او فزونی گرفت، به قصد معاش و بر اثر نزاع از مکه خارج شدند.
صفحه 86 از 203
اینان به
ص: 153
احترام کعبه و براي پاسداشت قداست آن به هنگام سفر، پارهاي از سنگ حرم را با خود به همراه میبردند.
«1» . این کار در دراز مدت باعث ایجاد بت تراشی و بت پرستی شد ودر نتیجه شرك جزیره را فرا گرفت
اینان در دیار غربت، برگرد همان بُتان میچرخیدند و بسان طوافِ کعبه، برآنها طواف میکردند. ولی هشام میافزاید که اینان حج
را هم بنابر ارث ابراهیم و اسماعیل به جاي میآوردند:
«2» .« وَهُم بَعدُ یُعَظِّمُونَ الکَعْبۀَ و مَکّۀَ، ویَحُجُّونَ و یَعْتَمِرُونَ، عَلَی إِرْثِ إِبراهیمَ و إِسماعیلَ علیهما السلام »
هُشام، همین علت گرایش به شرك و غلبه بر دین ابراهیم را، توجه بیش از حدّي میداند که اینان براي بُتان معطوف میداشتند.
وي توضیح میدهد که با این همه، بقایایی از عهد ابراهیم واسماعیل برجاي مانده بود که اهل جاهلیت، آن مناسک را با آدابِ
شرك آلود در هم آمیخته بودند و انجام میدادند و حجّ جاهلی به معناي دقیق، از همین زمان شروع میشود:
وَفِیهم عَلیذَلکِ بَقایا مِنْ عَهْدِإِبراهیمَ وإِسْماعیلَیتنسَّکُونَ بِها: مِنْ تَعظیم الْبَیتِ، و الطّوافِ بِهِ، و الْحَجّ، و العُمْرَة، و الوُقُوفِ عَلی عَرَفَۀ »
«3» .« وَ مُزدَلِفَۀ، و إِهْداءِ الْبُدْنِ، وَالإِهْلالِ بالْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ، مَعَ إِدْخالِهِم فِیهِ مَا لَیْسَ مِنْهُ
با این همه، در میان ایشان، بازماندههایی از رسوم عصر ابراهیم و اسماعیل برجاي بود که از آن پیروي میکردند، همانند تعظیم و »
طواف کعبه و حجّ، و عُمره و وقوف بر عَرفه و مُزدَلِفَه و قربانی شتران، و تهلیل و تلبیه در حج و عمره، با افزودن چیزهایی برآن که
«. از آن نبود
ص: 154
مراسم حجّ در جاهلیّت:
حج در جاهلیّت از ابتداي روز نهم ذي حَجَّه، به هنگامی که خورشید نزدیک به غروب میرفت، آغاز میشد. پیش از آن کسانی
که قصد تجارت داشتند، در ماه ذي قَعده در بازار عُکاظ گرد میآمدند و به مدت بیست روز به خرید و فروش میپرداختند. پس از
انقضاي مدت فوق، روانه بازارِ مَجَنَّه میشدند و تا پایان ماه در آنجا به داد و ستد میپرداختند. چون هلال ذي حَجّه پدیدار میشد
به ذِي المَجَاز میرفتند و هشت روز نیز در آنجا به داد و ستد مشغول میشدند.
روز نهم مُنادي بانگ برمیآورد که:
.« تَرَوَّوا بِالمَاءِ لِانَّه لا مَاءَ بِعرفَۀَ وَ لَا بِمُزْدَلِفۀَ »
«. ازآب به اندازه برگیرید که در عَرفه و مُزدلفه آبی نیست »
«1» . گفتهاند. در روز ترویه، موسمِ بازارهاي حجّ جاهلی پایان مییافت « تَرْوِیَه » این روز را به همین مناسبت
حُجّاج در روز نهم ذي حجّه وارد عرفه میشدند. و بنابرنقل جاحظ، لباس خاص حجّ برتن میکردند:
کانَت سِیماء أَهلِ الحَرمِ إِذا خَرَجوا الَی الحِلِّ فی غیرِ الَأشْهُرِ الْحُرُمِ أَنْ یَتَقَلَّدُوا القَلائدَ و یُعَلِّقُوا العَلائقَ، فَإِذا أَوْجَبَ أَحَ دُهُم الْحَ جَّ، »
«2» « تَزَیَّا بِزِيِالحاجِّ
چهره اهل حرم، هنگامی که در غیرماههاي حرام، از احرام بیرون میآمدند، آنسان بود که برخود گردن آویز میافکندند و کمربند »
«. میبستند. ولی هرگاه حج بر یکی از آنان واجب میشد، خود را به لباس حاجّ میآراست
قبل از آنکه وارد مواقف شوند، تلبید میکردند. عمل تلبید عبارت بود از آنکه حاجّ
ص: 155
صفحه 87 از 203
مقداري از گیاه خطمی و آس و سِدْر را با کمی از کتیرا به هم میآمیخت و آن رادرمیان موهاي سرش مینهاد، تلبید براي آن بود
که از مرتب کردن مو و کشتن شپش خودداري کنند.
امیّۀ بن ابی صَلْت، حاجیان تلبید کرده را اینگونه وصف میکند:
«1» شَاحِینَ آباطَهُم لَم یَنزَعُوا تَفَثَا وَلمْ یَسلُّوا لَهُم قَمْلًا وَ صِئْبانا
آغوشهاي خویش را گشودهاند و موهاي به هم پیچیده را از هم باز نکردهاند. آنان نه شپشی و نه رشکی را نیز از موي باز »
«. نگرفتهاند
مَواقف:
نخستین موقف، همانگونه که بیان شد، عَرفَه بود که روز نهم ذيحجّه بدان وارد میشدند.
وجوهی ذکر کردهاند؛ ازجمله اینکه جبرئیل حضرت ابراهیم را در مشاعر میگردانید و مواضع را به او یاد میداد « عرفه » در مورد نام
یا اینکه گفتهاند آدم و حوا بعد از هبوط در اینجا، همدیگر را بازشناختند. نیز گفتهاند که در آنجا مردم با « عَرَفْتُ » : و او میگفت
«2» . هم آشنا میشوند
یاقوت گفته است: عَرفه، از عرف به معناي صبر است؛ زیرا براي رسیدن به آن صبر فراوان باید. و هم افزوده است که: مردم در این
«3» . وقت به گناهان خویش اعتراف میکنند
که در آنجا خداوند «4» . وقوف جاهلیان را در عرفات به وقوف یهود بربالاي کوه سینا تشبیه کرده است ) Houtesma ( هوتسما
از طریق رعد و برق بر موسی تجلّی کرد.
ص: 156
آلهه مزدلفه باشد که خداي برق و توفان و رعد و باران « قُزَحْ » از آلهه جاهلیت در عرفات چیزي نمیدانیم، ولی احتمالًا همان کوه
بود، که پیشتر ادومیها آنها را میپرستیدند و اکنون در میان اهل جاهلیت جز آتش افشانی بر آن در مُزدلفه چیزي بر جاي نمانده
بود.
هر قبیله در عرفه موقف خاص داشته که اکنون جز نام چند موضع برجاي نمانده است. وحدت صفوف حاجیان در اسلام، بیهیچ
امتیاز و موضعی خاص سبب شد تا اسامی آن مواضع از یاد برود.
است مربوط به قبیله رَبیعَه که در شعر عمروبن قَمیئَه آمده است. « نَفْعَه » آنچه از این مواقف ویژه برجاي مانده یکی
«1» و مَنْزلۀٍ بالحَجِّ أُخري عَرَفْتُها لَها نَفْعَۀٌ لایُستَطاعُ بُروحُها
«. منزلگه دیگري از براي اوست به نام نفعه که نتواند آن را ترك کند »
جاي میگزیدند. « نَمِرَه » قریش و اهل مکه خود را از دیگر اعراب متمایز میدانستند و در موضعی نزدیک قربانگاه در مُزدلفه بنام
درعَرفه را معظّم میدانستند و بدان سوگند یاد میکردند. در شعر نابغه. « إِلال » کوه
چندجا از آن یاد شده و طُفَیل غَنَوي آن را در شعر آورده است:
«2» یَزُرْنَ إِلالًا لایُنَحَّبْنَ غیرَه بِکُلّ مُلَبّ أَشْعَثِ الرأسِ مُحْرِمِ
«. آن شتر سواران، در حالی که تلبیهکُنان، غبار آلود و پریشان موي و محرماند، جز زیارت کوه الال، قصد دیگر نکردهاند »
میگفتند. کسانی بودند که پیشاپیش آنان را هدایت میکردند. « اجازَه » یا « افاضَه » انتقال سریع از عَرفه به مُزدلفه را
در سیره ابن هشام آمده است که، غوث بن مُرّبن أدّ، مسؤول اجازه از عرفه بود
ص: 157
صفحه 88 از 203
میگفتند. در وجه این نامگذاري گفتهاند: «1» « صُوفَه » و پس از او، فرزندانش این مسؤولیت را برعهده داشتند. او و فرزندانش را
هنگامی که مادرش او را به کعبه بست، پارچهاي پشمین بر او انداخت.
در حج ابراهیمی، بنابر نقل ابن عباس، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از حرکت شتابان منع فرموده و دستور حرکت به آرامی صادر
کرد:
«2» .« یَا أَیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ بِالسَّکِینَۀِ فَإِنَّ الْبِرَّ لَیْسَ بِالْإِیضَاعِ »
« اي مردم، آرام حرکت کنید، نیکی در شتابِ مزاحمت آلود نیست »
برحسب نقل ازرقی، اول کس که برکوه قُزَح آتش افروخت، قُصیِبن کِلاب بود و این کار تا ظهور اسلام ادامه داشت. شاید هدف
«3» . از برافروختن آتش بربالاي آن، راهنمایی حاجیانی بود که ممکن بود، پیش از آنکه به مزدلفه برسند، تاریکی آنها را فرا گیرد
همه در مزدلفه که بین عرفات و منا است گرد میآمدند و حتی قریش و مکّیان نیز در اینجا خود را داخل جمع میکردند. شب را
که خورشید « ثَبِیر » در آنجا به دعا و تلبیه بسر میآوردند و در انتظار برآمدن تیغ آفتاب میماندند. پارهاي از سرشتاب خطاب به کوه
از پشت آن برمیآمد، چنین میخواندند:
.« أَشْرِقْ ثَبِیرُ کَیْمَا نُغِیرُ »
«. خورشید برآ، تا از اینجا براي قربانی کردن روان شویم »
در حجّ ابراهیمی، برخلاف حج مُشرکین، افاضه از عَرفه، بعد از غروب و از مزدلفه پیش از طلوع آفتاب، انجام میشود.
أبوذُؤَیْب هُذَلی، بیتوته مشرکین درمُزدلفه واز آنجابه مِنارادر شعر زیرکه در وصف حاجِّ مُشرکیکه اعمال خود را شتابان براي
خرید عسل، انجام میدهد، آورده است:
ص: 158
«1» فَباتَ بِجَمْعٍ ثُمَّ تَمَّ إِلی مِنیً فَأَصْبَحَ راداً یَبْتَغِی الْمَزْجَ بِالسَّحْلِ
«. او شب را در مزدلفه بسر آورد و پس از آن به منا رفت، پس از انجام مناسک، با پول خود به دنبال خرید عسل است »
در بیان سبب شتاب در عبور از مزدلفه به قربانگاه مِنی، تاریخ ساکت است، ولی میتوان حدس زد که شاید براي گرفتن جاي
مناسب، یا تعجیل در قربانیکردن باشد.
در مزدلفه هم، صُوَفه کار افاضه را انجام میدادند و این امر بر عهده خاندانهایی از قبایل بود.
موقف مِنا:
مشرکان پس از ورود به منا به نَحْرِ هَدْي میپرداختند. این کار از صبحگاه تا غروب خورشید ادامه داشت. با طلوع خورشید،
سنگهایی را به اماکن خاصی به نام مُحَصَّبْ و جِمار میافکندند تا مکّیان آنجا را به زیر کشت نبرند. معلوم است که سنگها باید
درشت باشد تا کاملًا زمین را غیرقابل کشت کند و این با سنگریزه که در حج ابراهیمی براي رمی جَمَرات بکار میرود، تفاوت
دارد.
جاهلیان پس از نَحر و رمی در مِنا، ظاهراً از احرام خارج میشدند. در کتابالحیوان جاحظ، شعري از قول عبداللّهبن العَجْلان آورده
که همین مفهوم از آن مستفاد میشود.
مُشرکان پس از نَحْر، متوجه رمی میشدند ولی انجام این کار منوط به اجازه صُوَفَهاي بود که از عرفه و مزدلفه، امر افاضه را برعهده
«2» . داشتند و آنان تا نزدیک غروب آفتاب رمی نمیکردند
در کتاب المُفضّلیّات از قول شَنْفَري شاعِر صُعْلوكِ جاهلی بیتی آمده که کلمه جِمار درآن آمده است.
صفحه 89 از 203
«3» قَتَلْنا قَتِیلًا مُهْدِیاً بِمُلَبَّدٍ جِمَارَ مِنیً وَسْطَ الْحَجِیجِ الْمُصَوَّتِ
ص: 159
«. ما محرمی را که هَدْي به قربانگاه میبرد به قصاصِ مُحرمِ تلبید کردهاي، در میان جمره مِنا در بُحبوحه صداي حاجیان کُشتیم »
پس از فراغت از رمی، حاجیان را در عقبه محبوس میکردند و هیچ یک اجازه حرکت نداشتند تا آنکه ابتدا صَوَفه بگذرند. پس از
عبور آنان، به حاجیان اجازه حرکت میدادند.
مُرَّةبن خُلَیف الفَهمی، اشتیاق حاجیان به حرکت و ممانعت صوفه از آن را در این شعر بیان کرده است:
«1» إِذَا ما اجازَتْ صُوفُۀُ النَّقبَ مِنْ مِنیً وَلاحَ قَتارٌ فَوقَه سَفَعُ الدَّمِ
«. چون صُوَفه، اجازه عبور از مِنا ندادند، کنگرهاي از دودِ گوشتِ قربانی که بر روي آن هالهاي قرمزرنگ قرار داشت به هوا خاست »
مراسمِ حجّ پیش از غروبِ روز نهم ذيحجّه آغاز میشد و پس ازعرفه و مزدلفه و آتش افروزي بر بالاي کوه قزح، و نحر هَدي وَ
رمی جمار به هنگام غروب پایان مییافت و در واقع شامگاه دهم ذي حجّه اینان از مراسم حج فراغت یافته بودند. تنها دخول مکه و
طواف بود که میباید به جاي آورند و آنگاه هریک به دیار خود روند.
مراسم حَلْق و تقصیر، اکنون بعد از تلبید انجام میشد.
برحسبِ نقل صاحب تاجالعروس، یمنیها، مقداري آرد یا قاووت بر موهاي تلبید کرده خود میبستند و چون حلق میکردند، آرد یا
«2» . قاووت فرو میافتاد و فقرا از آن بهره میبردند
تنها در منا انجام نمیشد، بلکه بنابرقول هشام کلبی: « تقصیر » و « حَلق » البته باید دانست که عمل
کانَتِ الَأوْسُ والخَزْرَجُ و مَنْ یَأْخُذُ بِأَخْذِهم مِنْ عَرَبِ أهلِ یَثْربَ و »
ص: 160
غیرِها، فکانوا یَحُجُّونَ فَیَقِفُونَ مَع النّاسِ المَواقفَ کُلَّها، ولَایَحْلِقُونَ رُؤُوسَ هُم. فَإِذا نَفَروا أَتَوْه، فَحَلَقوا رُؤُوسَ هُم عِنْدَه وَ لَایرَوْنَ لِحَجِّهِم
«1» .« تَماماً إِلّابِذَلکَ
اوس و خزرج و هرکه از عرب یثرب و غیر یثرب که بر روش آنان میرفت، حجّ میکردند و چون دیگران در همه مواقف حاضر »
میشدند. ولی حلق نمیکردند. و چون از حج خارج میشدند، نزد بتِ منات میآمدند و حلق میکردند. آنها حج را جز به این
«. عمل، کامل نمیشمردند
اختلافات و امتیازات:
اگر مراسم حجِّ جاهلی را از خلال تاریخ و ادب مکتوب بررسی کنیم به اختلافاتی برمیخوریم که خود ناشی از امتیاز خواهی
پارهاي از قبایل است. این اختلافات پیش از هرچیز نحوه اجراي حجّ مُشرکان را نشان میدهد که تحت نفوذِ خوي برتريجوییِ
قبایلِ زورمند مکّی، رنگ دینی و وحدت خود را از کف نهاده بود.
حجاج جاهلی برسه دسته بودند: 1- حُمْس 2- حِلَّه 3- طُلْس
-1 حُمْس: قرشیان خود را برتر از سایر عرب میدانستند و به جهت مجاورتشان با مکه میگفتند:
«2» .« نَحْنُ أَهلُ الحَرَم، فَلیس یَنْبَغی لَنا أَنْ نَخْرُجَ مِنَ الْحُرْمَۀِ، ولَانُعظِّمَ غیرَها کَما نُعَظِّمُها، نَحْنُ الْحُمسُ »
آنگونهکه از این متن برمیآید، امتیاز حُمْس خاصِّ ساکنانِ حرم از قریش بوده است.
«3» .« قُریشٌ کُلُّها، وخُزاعَۀُ لِنُزولِها مَکَّۀَ، ومُجاورتِها قُریشاً » : در کتاب المُحَبَّر، آمده است
ص: 161
صفحه 90 از 203
براي معناي لغتِ حُمْس، دو وجه ذکر کردهاند:
الْحُمْسُ، جَمع أَحْمَسَ و حَمِسٍ، مِنْ حَمِسَ: أَي؛ اشْتَدَّ وصَلُبَ فیالدِّینِ و الْقِتالِ، وَ قِیلَ: إِنَّهم لُقِّبُوا بِذَلکَ لِالْتِجائِهِم بِالْحَمْسَاءِ، وَهِیَ »
«1» .« الکَعْبَۀُ، لِانَّ حَجَرَها أَبْیَضُ إِلَی السَّوادِ
پس با عنایت به متن فوق، حُمْس یا به معناي سختگیري و استواري در دین و نبرد است و یا به مناسبت رنگ سنگهاي کعبه است
که سفید متمایل به سیاهی است.
آنچه، پیروان حُمْس در حج ایجاد کردند، اینهاست: ترك وقوف در عَرفه و افاضه از آنجا به سوي مزدلفه.
چون حاجیان «. ما اهل حرمیم نمیباید از حرم بیرون رویم و غیر حرم را تعظیم کنیم » : آنها در عینِ اقرار به این مناسک، میگفتند
در عرفه قرار میگرفتند، اینان در اطراف حرم وقوف میکردند و شامگاهان به مزدلفه میرفتند.
این امر تا ظهور اسلام برجاي بود، تا کریمه 199 از سوره بقره، آن را ملغی کرد:
«2» .... ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ
«. سپس از آنجا که دیگر مردم باز میگردند، شما نیز باز گردید »
دیگر کارها که قریشیان باید به جهتِ رعایتِ حُمس، انجام میدادند، این بود:
در خوردنی، إِقّط، (شیر خشکانده که با آن غذا تهیه میشد) نمیپختند. روغن داغ نمیکردند، شیر برشیر نمیافزودند و نگه
نمیداشتند. و روغن نمیمالیدند، گوشت نمیخوردند و چیزي از گیاه حرم مصرف نمیکردند.
در پوشیدنی، پارچه مویین و پشمین از شتر و گوسفند و بز و پنبهاي نمیبافتند.
ولباس جدید برتن میکردند.
در مَسکن، در زیر چادر مویین نمیرفتند و از سایبان آن بهره نمیگرفتند. اگر
ص: 162
«1» . میخواستند سایبان گزینند از چادرهاي چرمین استفاده میکردند
از در خانه وارد آن نمیشدند، بلکه از پشت بامها داخل میشدند.
قرآن کریم در سوره بقره، آیه 189 ، اشاره به این عمل میکند و از آن نهی میفرماید:
«2» .... وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ اتَّقَی وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا
«.. و پسندیده نیست که از پشتِ خانهها به آنها داخل شوید، پسندیده آن است که پروا کنید و از درها به خانه درآیید ...»
از دیگر آیین اهل حُمس، این بود که میگفتند: بر غیر اهل حرم، زیبنده نیست که از طعام غیر حرم در حرم بخورند، بلکه چون
«3» . براي حجّ یا عُمره آیند باید از طعامِ اهلِ حرم بخورند، یا بر وجه مهمانی و یا بر سبیل خرید
نیز بر هر که براي اولین بار به طواف میآمد، الزام کرده بودند که در لباسِ اهل حرم؛ یعنی اهل حُمس طواف کند و اگر نیافت،
«4» . عُریان طواف کند
همینسان اگر به مردي از خود زن میدادند، هرکه از او به دنیا میآمد بر آیین حُمس بود.
این امر، جنبههاي سیاسی و اقتصادي نیز داشت که در قضیه تزویج حُمسیان با غیر اهلِ حرم پدیدار است. و پارهاي از شعراي جاهلی
بر این افتخار کردهاند.
-2 حِلَّه: قبایلی که خارج از حرم بودند و در حِلّ میزیستند، به حِلّه معروف بودند.
اختلاف حِلّیان با حُمْسیان در این بود که، اینان در ایام حجّ، روغن ذوب میکردند و خوراك إقِط میخوردند و بر خود روغن
میمالیدند و گوشت میخوردند.
صفحه 91 از 203
و از پشم و مو، لباس میبافتند و چادر برپا میکردند. در لباس خود مناسک به جاي
ص: 163
میآوردند. پس از فراغت، چون داخل کعبه میشدند، کفش و لباس را صدقه میدادند و براي طواف از حُمسیان لباس کرایه
«1» . میکردند
-3 طُلْس: در باره طُلْس گفتهاند که اینان یمنیان اهالی حَضرموت و عَکّ و عجیب و ایادبن نزارند.
در وجه تسمیه گفتهاند، چون از مکانهاي دور میآمدند و در حالی که غبار راه بر آنها نشسته بود، به طواف خانه میپرداختند،
«2» . بدین نام خوانده شدهاند
«3» . اینان در احرام بسانِ اهل حِلّه و در پوشیدن لباس و دخول خانه چون اهل حُمس عمل میکردند
عُمْره: اهلِ جاهلیت از حُمس و حِلّه و طُلس، به غیر از حج براي عُمره هم به کعبه میآمدند. در عمره خلاف حجّ، قبلًا حلق کرده و
از تلبید خودداري میکردند.
در ایامحج انجامِ عمره راگناهی بزرگمیشمردند. و عمره در ماههاي حج، ذيقعده، ذيحجّه و محرم را [برحسب اعتقاد جاهلی]
بس نابخشودنی میدانستند و میگفتند:
«4» .« إِذَا بَرَأَ الدُّبُرْ وَعَفَا الْوَبَر، و دَخَلَ صَفَر، حَلَّتِ الْعُمْرَةُ لِمَنْ اعْتَمَر »
«. چون پسین شتر از رنجِ سفرِ حج پاك شود و پشمش بروید و ماه صفر درآید، عُمره برآنان که عزم کردهاند، حلال شود »
عمره، از حیث احرام و طواف با حج فرقی نداشت، الّا اینکه وقوفِ در عرفه و مزدلفه و مِنا و رمی جمار نداشت.
سِقایت و رِفادت:
چون مکه در درهاي لم یزرع واقع شده و از حیث آب کمبود داشت، عمده تلاشِ
ص: 164
قریشیان در ایام حج تهیه آب براي حجّاج بود. این عمل را سِقایه میگفتند. گفتهاند اول کس که براي حُجّاج چنین کرد، قُصی
بود.
میگفتند و باز گفتهاند، نخستین کس که دست به این « رِفاده » بعد از آب رسانی، مشکلِ دیگر در این ایام، اطعام بود، این عمل را
«1» . اقدام زد، قُصی بود
این شغل در اولاد قصی برجاي بود، پس از او هاشمبن عبدمناف و پس از او عبدالمطّلب پسرش و بعد از وي ابوطالب تا ظهور
اسلام این کار را برعهده داشت.
به غیر از این خاندان، کسانِ دیگر بودند که در این کار شرکت میجستند؛ ازجمله باید عَدینبن نَوفِل را نام برد که معاصر
«2» . عبدالمطّلب بود و در صفا و مروه با شیر و عسل به سقایت حاجیان میپرداخت
طَواف و تَلْبیه:
آنچه که قابل تأمل است و در حقیقت ماهیّت حجّ جاهلی را برمینمایاند، توجه به محتواي تلبیهها و ارتباط آن با بتهاست. در
اینجاست که از حجّ آنان با آنهمه هیمنه ظاهري، جز حرکاتی عبث و تلاشهایی بیهوده، برجاي نمیماند.
به واقع، اعمال حجّ رموزي است الهی با روح توحیدي که از خلیلِ بُتشکن برجاي مانده است، غفلت در آن و بیگانگی با آن
رازها و رمزها و دل تهی نکردن از غیرمطلوب و چرخیدن بیحضور، دَوَرانی است خُسران آور.
صفحه 92 از 203
از همه، عمدهتر ربط بینِ آن رموز و شعائر در آن مواقف و مناسک، با صحنه بُرونی است که بعد از آن یک حاجّ ابراهیمی با او
درگیر خواهد بود، صحنههایی که باید دین و دل و دنیا را برآیین ابراهیم علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله یعنی اسلام
بپردازد و در جمع بین این سه، آن کُند که خلیل علیه السلام کرد و آن رود که حبیب صلی الله علیه و آله رفت.
حج جاهلی، حج مُشرکان بود، آنان پس از ورود به مکه، پیشِ بتان میرفتند و به
ص: 165
کُرنش میپرداختند، در عرفه و مزدلفه و منا، پیوسته یا به یاد بت بودند و یا درکنارِ بت در مِنا هفت بت را در نزدیکیهاي جمرات
سه گانه نهاده، تا حاجیان، پس از آن به آنان تعظیم کنند. قربانگاه مِنا، پر از انْصاب بود، که مشرکان خونِ قربانی را برآن
میمالیدند.
در سیره ابن هشام از قول معاویۀبن زبیر آمده است:
«1» فأُقسمُ بِالَّذي قَدْکانَ رَبِّی وَ أَنْصابٍ لَدَي الْجَمَراتِ مُغرِ
«. سوگند به آنکه خداي من است و به بُتانی که در نزدیکیهاي جَمرات از شدتِ ریختن خونِ قربانی برآنان سُرخفام شدهاند »
پس از ختامِ حج، احرامشان را پیرامون بُتان میگشودند.
آنچه از خلال اشعار و آثار برجاي مانده جاهلی بدست میآید، همراهی انجام مناسک تلبیه با بانگ بلند است. باید دانست که از
این تلبیه که خاص حجِّ ابراهیم است؛ (لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لَا شَرِیکَ لَکَ)، نشانی در دست نیست؛ بلکه تلبیه را به صورت زیر
و موافق با عقاید شرك آلودِ خویش، دگرگون کرده بودند:
«2» ! لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لَاشَریکَ لَکْ، إِلَّاشَریکٌ هُوَلَکْ، تَمْلِکُهُ وَمَا مَلَکْ
در این تلبیه باور شرك پدیدار است. در حقیقت قرآن کریم در آیه از روي عقیده شرك آمیز آنان پرده برمیگشاید آنجا که
میفرماید:
«3» .« و ما یُؤمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ »
«. و بیشترشان به خدا ایمان نیاورند مگر به شرك »
ابن کلبی، این تلبیه را خاصِ نزار و ابن اسحاق و ابن حبیب خاصِ قریش و ازرقی مربوط به همه مشرکان میداند. شکی نیست وقتی
اهالی حرم به چنین تلبیهاي اقدام
ص: 166
میکردند براي اهالی حِلّ قابل پیروي بود.
بنابر نقل یعقوبی و ازرقی، هر قبیله به هنگام حجّ برگرد بُت خود تا ورود به مکه تلبیه میکرد:
«1» .« ذَلکَ أَنَّ عُبَّادَ کُلِّ صَنَمٍ کانُوا إِذَا أَرادُوا الحَجَّ انْطَلَقُوا إِلَیه وأَهَلُّوا عِنْدَه، و رَفَعُوا أَصْوَاتَهُم »
«. پرستندگان هر بُت، چون عزم حج میکردند، ابتدا به سوي آن میرفتند و تلبیهکنان بانگ برمیآوردند »
«2» .« إِذَا أَرادَتْ حَجَّ الْبَیْتِ وَ قَفَتْ کُلُّ قَبِیلَۀٍ عِنْدَصَنَمِها وصَلُّوا عِنْدَهُ » : نیز
«. هر قبیله چون قصد حجّ میکرد، پیش بُت خود میرفت و برآن نماز میکرد »
پرستندگان هربُت از قبیلههايِ مختلف، تلبیههايِ خاص داشتند. از این میان بُتهاي لات، عُزّي، مَنَاة، هُبَل، ذُوخَلَصَه، ذُوکَفَّیْن، جِهار،
ذُرَیْح، ذولَبَّا، سَ عیدَة، شَمُس، مُحَرِّق، مَرْحِب، نَسْر، یَعُوق، وَدّ و یَغُوث هریک داراي تلبیههاي مخصوص به خود بودند که در متون
تاریخی برجاي مانده است و به جهت رعایت اختصار از ذکر آن خودداري میکنیم.
غیر از این بُتان، قبایل کِنَانَۀ، ثَقیف، هُذَیْل، بَجِیلَۀ، جُذَام، عَکّ و أَشْعَر، رَبیعَۀ، قَیس عَیْلان، بَنو اسدَ، تَمیم، مَذْحَج، حِمْیَر و هَمْدان،
صفحه 93 از 203
بَکْربن وائل، بنو مَعَدّ، بنونَمر، نیز تلبیههاي خاص داشتند.
به هنگام همخوانی و تکرار تلبیهها، کف میزدند و صفیر برمیآوردند.
میتوان گفت که حج جاهلی آمیزهاي از شرك، افتخارات قبیلهاي و اغراض تجاري و اهداف سیاسی قومی بود، از اینرو به هنگام
گردآمدن، هر قبیله سعی داشت تا با بانگ
ص: 167
بلند مظاهر این آمیزههاي ناهمگن را در یک میدان رقابتی به نمایش بگذارد.
قرآن کریم، از این حرکت مشرکان به هنگام طواف چنین تعبیر فرموده است:
«1» . وَمَا کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَالْبَیْتِ إِلَّامُکاءً وَتَصْدِیَۀً
«... دعایشان در نزد خانه خدا جز صفیرکشیدن و دست زدن هیچ نبود »
گفتهاند. در وجه تسمیه آن اقوالی « تَشْریق » مشرکان پس از منا روانه مکه میشدند و سه روز در مکه میماندند، این سه روز را ایام
ذکر کردهاند: پختهشدنِ گوشت قربانی بر اثر تابشِ خورشید، نحر قربانی به هنگام سرکشیدن تیغ آفتاب.
این سه روز را مهم میشمردند ولی از ارکان اساسی حج نبود.
غیر اهِل حُمْس میباید، به هنگام طواف یا لباس به عاریه گیرد و یا اجاره کند و اگر نیابد، عُریان طواف کند. البته این کار را آنان
میکردند که نخستین بار به حجّ آمده بودند.
اهل حِلّ، پس از طواف، لباس را در مکانی نزدیک مکه میافکند و حق نداشت آن را بپوشد. این لباسها را که از شدت تابش
مینامیدند. «2» « لَقَی » ؛ خورشید و تغییرات جوّي و لگدمال شدن، غیرقابل استفاده میشد
طواف عُریان بر بیت رایج بوده و شامل زنان نیز میشده است. آوردهاند که زنی به هنگام طواف لباسی نیافت و به ناچار عریان به
طواف پرداخت و چون از زیبایی بهره داشت، جمعی فراوان به نظاره پرداختند.
نیز آوردهاند، که پارهاي از مشرکان، این ایام را مغتنم میشمردند و براي نظر سوء در اطراف کعبه گرد میآمدند. خُفَافبن نُدْبَه،
که به دنبال رؤیت معشوقه خود بود، بنابر سروده خود در این ایام توانست او را عریان نظاره کند؛ (وَ أَبْدي شُهُورُ الْحَجِّ مِنْهَا مَحاسِناً
«3» (... وَوَجْهاً مَتَی
ریشه این گونه طواف را باید در سودجویی حُمْسیان جُست که سعی داشتند از
ص: 168
طریق کرایه دادن لباس، آنهم براي یکبار، محل درآمدي براي خویش نگهدارند. اهلِ حلّ، یکی به جهتِ فقر و ناداري و دیگر به
سببِ عدم تمکین در برابر مقررّات و امتیازاتِ برتري جویانه قریش، گاه زیر این بار نمیرفتند و چون غرض از حجّ، برپایی سُنّتی
قبیلهاي و جاهلی بود، حاضر میشدند زنانشان هم عُریان طواف کنند!
برحسب نقل ابن کثیر، آیه سیام سوره اعراف براي جلوگیري از این عمل نازل شده است:
«1» ... یا بَنیآدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَکُلِّ مَسْجِدٍ
«... اي فرزندان آدم، به هنگام هر عبادت لباسِ خود بپوشید »
اساف و نائله را در کنار کعبه نهاده بودند؛ یکی در لصقا و دیگري در محل زمزم.
طواف کننده ابتدا از اساف شروع میکرد و پس استلام حَجَرالأسْوَد و ختمِ طواف، بار دیگر حجرالأسود را استلام میکرد و پس از
آن با استلام نائله، طواف را به پایان میآورد.
بنا بر رسم مُشرکان، طوافِ حجّ و عُمره، همیشه جنبه تعبد نداشت؛ بلکه گاه براي اظهارِ خشم و شر و گواه گرفتن خانه بر ظلمِ
صفحه 94 از 203
دشمنان بود.
گفتهاند که ابوجُندَب بن مُرَّة، کسی را از اهالی مکه پناه داد، ولی زُهَیر اللَّحیانی، او را و زنش را بکُشت.
چون این خبر به ابوجندب رسید، از خانه بیرون آمد و پس از استلام رکن، عورت خود نمایان کرد و به طواف پرداخت، مردم
«2» . دانستند که او قصد شرارت دارد
سعی صَ فا و مَروه هم جزو طواف بود ولی همه مُشرکان، در آنجا سعی نمیکردند، اهل حُمْس و شاید برخی دیگر، به این کار
دست میزدند.
سعی بین صفا و مروه از شعائر خلیل علیه السلام بود ولی ترك و مسخ شده بود با ظهور اسلام و فتح مکه، دستور انجام آن از سوي
پیامبر خدا صادر شد:
ص: 169
«1» . إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعتَمَرَ فَلَاجُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما
صفا و مروه از شعائر خداست. پس کسانی که حجّ خانه را به جاي میآورند یا عُمره میگزارند، اگر برآن دو کوه طواف کنند، »
«. مرتکب گناهی نشدهاند
ص: 170
درس چهل و هفتم: طواف و اهمیّت آن در اسلام
اشاره
سیدعلی قاضی عسکر
طواف خانه خدا، یکی از زیباترین و پرجاذبهترین اعمال و مناسک حج است.
عاشقان و دلباختگان حریم کبریایی، با پشت سرگذاردن فرسنگها راه، خود را به مکه؛ حرم امن الهی رسانده و چونان انسان
تشنهاي که دسترسی به آب را نزدیک میبیند، در انتظار رسیدن به مسجدالحرام و کعبه معظّمه، لحظهشماري میکنند.
براي ورود به مسجدالحرام و طواف کعبه، هر انسان حج گزاري ابتدا باید خود را با آب توبه بشوید و بار سنگین گناهان را از دوش
و «1» . خویش بر زمین بگذارد. آنگاه غسل کرده، تکبیرگویان، همراه با آرامش خاطر و متانت کامل وارد مسجدالحرام شود
«2» . عاشقانه گرد کعبه بچرخد تا خداوند از وي خشنود شود؛ همانگونه که از ملائکه خشنود گردید
هر رکنی از ارکان کعبه، ویژگی خاصّ ی دارد و طواف کننده از نقطه شروع تا پایان، مراحلی را براي وصول به قرب حق طی
میکند:
ص: 171
به سوي او گشوده میشود. « درِ رحمت » ، اش نامند « باب الرحمه » در رکن حجرالأسود، که
در رکن شامی، درِ انابه و توسّل و در رکن یمانی باب توبه باز است و از اینجا تا حجر، به باب آل محمد صلی الله علیه و آله و
«1» . شیعیان آنان معروف است
فرشتگان نگاهبانان این مسیرند. آنان از آسمان به زمین آمده، شب و روز گرد کعبه طواف میکنند تا آن را از پیروان شیطان و
«2» . ستمگران حراست کنند
« لااله الّا اللَّه » و « سبحاناللَّه » ؛ و تو انسان حجگزار، باید در این مکان الهی زبانت را نگهداشته، سخنانی سودمند بر آن جاري کنی
صفحه 95 از 203
فراوان بگویی، کار نیک انجام دهی، نماز شب بخوانی، قنوت را طولانی کرده، فراوان طواف کنی و اگر توانستی از مکه خارج
«3» . نشوي تا ختم قرآن نمایی، چنین کن
اهمیت طواف
امام صادق علیه السلام از پدرانش و آن بزرگوار از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که فرمود:
«4» .« زینت ایمان، اسلام و زینت کعبه، طواف است »
و در حدیثی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله طواف را چون نماز دانستهاند، با این تفاوت که در طواف میتوانند سخن بگویند امّا
«5» . در نماز نه
و نیز فرمود:
خداوند به طواف کنندگان فخر میکند و اگر قرار بود ملائکه با کسی مصافحه کنند، با طواف کنندگان خانه خدا مصافحه »
«6» «. میکردند
ص: 172
امام رضا علیه السلام نیز فرمودند:
«1» .« بر شما باد به نماز شب، قنوت طولانی و زیاد طواف نمودن »
مستحب است کسانی که به مکه میآیند سیصد و شصت طواف و اگر مقدورشان نیست، سیصد و شصت شوط طواف کنند. و اگر
«2» . نمیتوانند تا زمانی که در مکه هستند، هر چه میتوانند طواف نمایند
«3» «. بهترین کار نزد پیامبر صلی الله علیه و آله هرگاه به مکه میآمد طواف خانه خدا بود » : عبداللَّه بن عمر گفته است
بدلیل همین اهمیت است که کعبه در تمام سال طواف کننده دارد و شگفتانگیزتر آن که هنگام باران، مردم به جاي پناه بردن به
زیر سقف، به سوي کعبه شتافته، تلاش میکنند خود را کنار کعبه و زیر ناودان طلا برسانند و از آب بارانی که از بام کعبه فرو
میریزد استفاده نموده، متبرّك شوند.
«4» . مسافت طی شده در هفت شوط طواف هشتصد و سی و شش ذراع و بیست انگشت است
پاداش طواف کنندگان
یکی از ثمرات طواف خانه خدا، آمرزش گناهان است. محمد بن قیس میگوید:
امام باقر علیه السلام در مکه براي مردم سخن گفته میفرمود:
چون هفت بار گرد خانه طواف کنی، به این وسیله عهد و پیمانی نزد خدا براي تو بوجود میآید که پروردگارت پس از آن شرم
میکند تو را عذاب نماید.
سپس فرمود: هنگامی که هفت شوط طواف زیارت کردي و بعد در مقام
ص: 173
ابراهیم علیه السلام دو رکعت نماز طواف گزاردي، فرشتهاي بزرگوار دست بر دو شانهات میزند و میگوید: امّا آن گناهانی که در
«1» . گذشته از تو سرزده است همگی بخشیده شد، عمل را در این یکصد و بیست روز از نو آغاز کن
حسین بن سعید اهوازي میگوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
هرکس هفت مرتبه گرد این خانه، طواف نماید، خداوند- عزّو جلّ- شش هزار حسنه براي او مینویسد و شش هزار گناهش را
صفحه 96 از 203
«2» . میبخشد و شش هزار درجه او را بالا میبرد
کسی که این خانه را هفت مرتبه طواف کرده، دو رکعت نماز بگزارد، مانند آن است که بندهاي را » : در روایت دیگري آمده است
«3» «. آزاد کرده باشد
خداوند- عزّوجلّ- اطراف کعبه یکصد و بیست رحمت قرار داده، که شصت رحمت آن » : امام صادق علیه السلام نیز فرمود
«4» «. مخصوص طوافکنندگان، چهل رحمت براي نمازگزاران و بیست رحمت براي نگاهکنندگان- به کعبه- است
«5» . همین روایت را اهل سنت به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردهاند
پس از دقّت معلوم شد تمامی یکصد و بیست رحمت از آن طواف کننده است؛ » : حسان بن عطیه پس از نقل این روایت میگوید
«6» «. زیرا او هم طواف میکند، هم نماز میخواند، و هم به کعبه مینگرد
در روایت دیگري آمده است:
.« أَنَّ مَنْ طَافَ بِالْبَیْتِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ »
«. هر کس خانه خدا را طواف کند، از گناهان خود خارج میگردد »
ص: 174
عبداللَّه بن عمر گفته است شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
کسی که هفت مرتبه خانه خدا را طواف کند، براي هر گامی که برمیدارد، یک حسنه برایش نوشته میشود، یک گناه از او »
«. بخشیده میشود و [مقامش] یک درجه بالا میرود [و هر گام آن] برابر با آزاد کردن یک بنده است
«1» . همین روایت را با اندکی تغییر، ترمذي و نسائی نیز نقل کردهاند
هیچ طواف کنندهاي نیست که هنگام زوال آفتاب با سر و پاي برهنه گِرد این خانه طواف » : همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود
کند، در حالی که پیاده در حرکت بوده، گامهاي خود را کوتاه برمیدارد، چشمانش را به زمین میدوزد و در هر شوطی از طواف؛
حجرالأسود را لمس میکند، بدون آنکه کسی را آزار رساند و یاد و ذکر خدا از زبانش بیفتد، مگر آن که خداوند در هر گامی
که برمیدارد، هفتاد هزار حسنه براي او ثبت نموده، هفتاد هزار گناه او را پوشانده و او را هفتاد هزار درجه بالا میبرد و ثواب آزاد
کردن هفتاد هزار برده که قیمت هر یک ده هزار درهم باشد به او میدهد و میتواند هفتاد نفر از بستگانش را شفاعت کند و هفتاد
«2» «. هزار حاجت او برآورده میشود اگر خواست در دنیا و اگر خواست در آخرت
«3» . شبیه این روایت را اهل سنت از ابن عباس به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله با کمی تغییر آوردهاند
دانشمند و محقق ارزشمند، آقاي علی اکبر غفاري درباره اختلاف ثوابهایی که در اینگونه روایات و نظایر آن آمده مینویسد:
اختلاف در مقدار ثواب، که درباره بعضی اعمال در روایات آمده است، به اعتبار مخاطب و موقعیت و کمال عمل است. گاهی
ممکن است ثواب طواف از آزاد کردن بنده بیشتر باشد؛ چون بردگان کم هستند یا در رفاه و آسایش و تحت تعالیم حق زندگی
میکنند و گاهی تحت فشار اربابان و شکنجه آنها قرار گرفته و بدون فرهنگ بسر میبرند،
ص: 175
و آزاد کردن آنان از هر عمل خیري در چنین موقعیتی بالاتر است و گاهی به عکس است و در این وقت، طواف که موجب آزادي
بندهها را تقویت میکند و انسان را در مقامی از قرب به حق میرساند که اعمال و کردار و رفتارش هر یک موجب آزادي هزاران
هزار خلق خداست، از این رو ثواب طواف او بیشتر میشود.
پس ثواب وابسته به موقعیت و کیفیت عمل است و در تاریخ اسلام افرادي بودهاند که طواف خانه کعبه را تمام عمر، سالی چندین
بار به جا میآوردهاند، ولی از آنها اعمالی یا دستوراتی صادر شده که صدها هزار مردم آزاد را به بردگی کشانده است، آري این
صفحه 97 از 203
«1» . ثوابها همگی شرط و شروطی دارد و مطلق نیست و با اختلافِ شرایط، کم و زیاد میشود
ابن عباس نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«2» «. کسی که پنجاه مرتبه طواف کند از گناه پاك میشود، همچون زمانی که از مادر متولّد شده است »
محب طبري نیز میگوید: برخی از علما براي عدد طواف هفت مرحله ذکر کردهاند:
-1 پنجاه بار طواف کردن در روز و شب، 2- بیست و یک مرتبه، 3- چهارده مرتبه، 4- دوازده مرتبه؛ هفت بار در روز و پنج بار در
لازم به ذکر است که مراد از هر مرتبه طواف، هفت شوط میباشد.) ) «3» . شب، 5- هفت مرتبه، 6- سه مرتبه، 7- یک مرتبه
ثواب طواف و منافع آن به قدري زیاد است که امام صادق علیه السلام حتّی در شدّت بیماري براي انجام آن، به بیتاللَّه الحرام
میآمدند:
ربیع بن خیثم گفته است: امام صادق علیه السلام را در حالی که به شدت بیمار بود دیدم که ایشان را در محلی اطراف کعبه طواف
میدادند. حضرت هر گاه به رکن یمانی میرسید میفرمود: تا ایشان را زمین بگذارند، سپس دست خویش را از محمل خارج کرده
و بر
ص: 176
.«1» زمین میکشید آنگاه میفرمود: مرا بلند کنید
و در روایت دیگري آمده که حضرت در پاسخ سؤال کسی که علّت این کار را جویا شده بود با اشاره به آیه: ... لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم
«2» . ... فرمودند: همانا من دوست میدارم از منافعی که خداوند فرموده، بهره بگیرم
خانه کعبه خانه دلهاست ساحت قدس و جلوهگاه خداست
نیکبخت آن که همچو پروانه در طواف است گرد آن خانه
چون نصیب تو نیست فیض حضور باش اندر طواف خانه زدور
در رکوع و سجود سویش باش تو هم از زائران کویش باش
هفت شوط طواف
به امام سجاد علیه السلام عرض کردم چرا طواف هفت شوط است؟ فرمود: خداوند تبارك و تعالی به » : ابوحمزه ثمالی میگوید
ملائکه فرمود:
انِّی جاعِلٌ فِی اْلَأرْضِ خَلِیفَۀً ...
ملائکه بر خلاف فرموده خداوند، گفتند:
أَتَجْعَلُ فِیْها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَیَسْفِکُ الدِّماء
خداوند فرمود:
انِّی أَعْلَمُ مالاتَعْلَمُون.
[بدنبال آن] پروردگار متعال هفت هزار سال نور خود را از آنان پوشانید، ملائکه هفت هزار سال به عرش پناه بردند، پس خداوند
بر ایشان رحمت آورد و توبهشان را
ص: 177
پذیرفت و بیتالمعمور را که در آسمان چهارم بود براي آنان قرار داد (وَجَعَلَهُ مَثابَۀً ...)، و بیتالحرام را براي مردم [در روي زمین]
مقابل بیتالمعمور قرار داد؛ (فَجَعَلَهُ مَثابَۀً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً ...).
صفحه 98 از 203
«1» . پس طواف بر بندگان هفت شوط واجب شد؛ براي هر هزار سال یک شوط
در نقل دیگري آمده است که: قبل از اسلام طواف در میان قریش عدد خاصّی نداشت، عبدالمطلب آن را هفت شوط تعیین کرد و
«2» . خداوند نیز پس از بعثت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همان را قرار داد
هروله در طواف
در جریان فتح مکه، رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از ورود به شهر، خانه ابوسفیان را مکان امن قرار داد، مردم نیز به این خانه
پناه آورده، در به روي خویش بسته و جنگافزارهایشان را بر زمین نهادند. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله نزد حجرالأسود آمده،
آن را لمس کرد و مشغول طواف شد. حضرت به بتی رسید که کنار کعبه قرار داشت، آنگاه با کمانی که قوس آن را در دست
گرفته بود، در چشم بت فرو کرده، فرمود:
«3» . جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً
و چون از طواف خانه فارغ شد، به کوه صفا آمده از آن بالا رفت و از آنجا به خانه کعبه نگاه کرد و دستها را بلند نمود و دعا کرد.
«4»
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مسجدالحرام وارد شدند ... هفت شوط طواف کردند؛ سه » : امام باقر علیه السلام فرمود
«5» «. شوط را با حالت هروله و تند رفتن و چهار شوط را به حالت راه رفتن
ص: 178
این که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در فتح مکه به اصحاب و یاران خود اینگونه دستور دادند، دلیلی شنیدنی دارد؛ شخصی از
ابن عباس پرسید که برخی گمان دارند رسول خدا صلی الله علیه و آله به هروله کردن و دویدن در حال طواف دستور دادهاند
گفت: هم دروغ گفتهاند و هم راست!
گفتم چگونه؟
پاسخ داد: پیامبر صلی الله علیه و آله در عمرةالقضاء در حالی وارد مکه شد که مردم مشرك بودند، به مکّیان خبر داده بودند که
یاران محمد صلی الله علیه و آله در سختی بسر برده و خستهاند، پیامبر صلی الله علیه و آله [براي خنثی نمودن این شایعه] فرمود:
«. خداي رحمت کند مردي را که صلابت و قدرت خود را به آنان نشان دهد و بنمایاند »
پس آنها را فرمان داد و آنان نیز در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ناقه خود سوار بودند و عبداللَّه بن رواحه افسار شتر
حضرت را در دست داشت، سه شوط را هروله کنان انجام داده، قدرت خویش را آشکار ساختند مشرکان نیز در برابر ناودان [کعبه]
آنها را نگاه میکردند. پس از آن، رسول خدا صلی الله علیه و آله بار دیگر حج گزارد ولی [در طواف] هروله نکرد و مردم را نیز
«1» . بدان امر ننمود. پس آنها، هم راست گفتند و هم دروغ
«2» . همچنین در روایتی آمده است: دیدم علی بن الحسین علیهما السلام در طواف راه میرفت و هروله نمیکرد
طواف در شب:
نخستین کسی که براي طواف کنندگان در مسجدالحرام، چراغ روشن کرد، عقبۀ بن ازرق بن عمرو غسانی بود که بر لبه دیوار خانه
خود چراغی بزرگ مینهاد، تا مسجد را براي طوافکنندگان و دیگر کسانی که در آن بودند، روشن کند.
محمد بن سائب بن برکه از مادرش نقل کرده که گفته است: شبی عایشه همسر
ص: 179
صفحه 99 از 203
«1» . پیامبر صلی الله علیه و آله به چراغداران پیام داد چراغها را خاموش کردند و آنگاه در حجاب کامل و پوشیده طواف کرد
پس از آن خالد بن عبداللَّه قسري چراغی کنار چاه زمزم و روبروي حجرالأسود نهاد واین بهروزگار حکومت عبدالملک بن مروان
«2» . بود و اینها را از گذاشتن آن چراغ منع کرد
در حکومت مأمون عباسی، محمد بن سلیمان، حاکم مکه شد و چراغی دیگر بر ستونی بلند مقابل آن و کنار رکن غربی نهاد و
چون محمد بن داود حاکم مکه شد دو ستون بلند دیگر یکی مقابل رکن یمانی و دیگري مقابل رکن شامی نهاد و چون هارون
(الواثق باللَّه) خلیفه شد دستور داد ده ستون بلند که قندیل داشت بر اطراف محل طواف نهادند و در آنها چراغ روشن میکردند.
«3»
گفتهاند: ستونهاي زرد مسی که اطراف کعبه نصب شده بود، ابتدا در کاخ بابک خرمی در ارمنستان بوده و در صحن خانه او
روشن میشده است و چون خداوند او را زبون ساخت و کشته شد (و پسرش را به سامرا آوردند و در شهرها گرداندند و خانهاش
را خراب کردند؛ زیرا او گروه بسیاري از مسلمانان را کشته بود و خداوند مردم را از او آسوده کرد) این ستونها را از کاخ وي
آوردند که چهارده ستون بود، چهارتاي آن را در دارالخلافه سامرا نصب کردند و ده ستون دیگر را معتصم در سال دویست و سی
«4» . و چند، براي کعبه فرستاد که اطراف کعبه در صف اول نصب کردند
خلیفهها و پادشاهان در زمانهاي مختلف بر شمار ستونها و قندیلهاي مسجد و چراغهاي منطقه حرم و درهاي مسجد و منبرها
افزودند چنانکه نزدیک به یک هزار و پانصد رسید و همچنان نفتسوز و روغنسوز بود تا سال 1339 قمري که تمام چراغهاي آن
«5» . به برق مبدّل شد
ص: 180
دعا و ذکر در طواف
عبداللَّه بن سایب از پدرش نقل میکند که پیامبر صلی الله علیه و آله میان رکن یمانی و رکن حجرالأسود- در حال طواف- این آیه
را تلاوت میفرمود:
«1» . رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَۀً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَۀً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
عثمان بن ساج از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت از پدر بزرگوار خود نقل کردند که پیامبر صلی الله علیه و آله
در طواف، هرگاه مقابل ناودان میرسیدند، عرضه میداشتند:
یاد خدا و توجّه به حقّ، بر ارزش .« پروردگارا! از تو راحتی به هنگام مرگ و عفو به هنگام رسیدگی به حساب را مسألت میکنم »
«2» . طواف خواهد افزود
امام صادق علیه السلام فرمود: در حالی که همراه با سایر مسلمانان گرداگرد خانه طواف میکنی، با قلبت نیز همراه با فرشتگان در
«3» . اطراف عرش طواف کن
«4» «. سخن گفتن و دعا خواندن در طواف اشکالی ندارد، لیکن خواندن قرآن افضل است » : و باز امام صادق علیه السلام فرمودند
عبدالسلام ابن عبدالرحمن بن نعیم گوید:
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من مشغول انجام طواف واجب شدم دعایی به یادم نیامد جز صلوات و درود بر پیامبر صلی
الله علیه و آله و خاندان او، لذا در طواف و سعی فقط صلوات فرستادم. حضرت فرمود: به هیچ درخواست کنندهاي بهتر از آنچه تو
«5» . خواستهاي داده نشده است
صفحه 100 از 203
آزار دیگران هنگام استلام حجرالأسود
ص: 181
استلام حجرالأسود در هر شوط از طواف، مستحب و کاري پسندیده است، لیکن هنگام ازدحام جمعیت، نباید بر دیگران فشار آورد
و به آنان آزار رساند.
عبدالرحمن بن حجاج میگوید:
در حال طواف بودم و سفیان ثوري نیز نزد من بود. از امام صادق علیه السلام سؤال کردم:
رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگاه بهحجرالأسود میرسیدند چهمیکردند؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در هر طواف
واجب و مستحب، حجرالأسود را لمس مینمود.
ابن جریح نیز گوید: به من خبر دادهاند که پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که سواره طواف میفرمود، با چوبدستی خود، به
«1» . حجرالأسود میکشیدند و سپس نوك آن را میبوسیدند
عبدالرحمان میافزاید: حضرت مشغول طواف بودند و من با کمی فاصله دنبال ایشان حرکت میکردم، دیدم امام صادق علیه السلام
به حجرالأسود که رسیدند آن را لمس نکردند، به ایشان عرض کردم: آیا شما به من خبر ندادید که رسول خدا صلی الله علیه و آله
در هر طواف واجب و مستحبی، حجرالأسود را لمس میکرد؟ فرمودند آري، گفتم شما از حجرالأسود گذشتید و آن را لمس
نکردید، حضرت فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگاه به حجرالأسود میرسیدند، مردم براي ایشان راه باز میکردند تا
«2» . حجرالأسود را لمس کنند ولی اکنون این کار را نمیکنند و من ازدحام و شلوغی را خوش ندارم
اگر حجرالأسود خلوت بود آن را استلام کن وگرنه، از » : در روایت دیگري آمده که امام صادق علیه السلام به سیف تمار فرمود
«3» «. دور اشاره کن
همچنین از امام رضا علیه السلام در این زمینه سؤال شد، فرمودند:
«4» «. هرگاه جمعیت براي استلام حجرالأسود زیاد بود با دستهایت به آن اشاره کن »
بکّه نامیدن کعبه نیز بدان خاطر است که مردم در طواف نسبت به یکدیگر ایجاد
ص: 182
«1» . زحمت و ازدحام میکردند
ابوبصیر نیز به نقل از امام صادق علیه السلام میگوید:
چند چیز براي زنان لازم نیست: 1- با صداي بلند لبیک گفتن، 2- حجرالأسود را لمس کردن، 3- ورود به کعبه، 4- هروله نمودن »
«2» «. بین صفا و مروه
عایشه به خانمی چنین گفت:
لا إِلَهَ » و « اللَّه اکبر » براي لمس حجرالأسود ایجاد مزاحمت نکن، اگر دیدي خلوت است استلام کن و اگر دیدي جمعیت زیاد است
«3» . بگو و بگذر « إِلَّا اللَّهُ
حمّاد بن عثمان میگوید: مردي از دوستان بنیامیه به نام ابن ابی عوانه که با اهل بیت عصمت و طهارت دشمنی داشت، هرگاه امام
صادق علیه السلام یا یکی از بزرگان اهل بیت به مکه میآمدند به دنبال آنان رفته و با حرفهاي بیهوده آزارشان میداد. روزي وي
به امام صادق علیه السلام برخورد کرده، گفت: چرا حجرالأسود را لمس نکردید؟ حضرت فرمود: من دوست نمیدارم ضعیفی را
«4» . آزار رسانده، یا خود اذیت شوم
گفت: گمان دارم که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را لمس میکرد. حضرت فرمود: آري، لیکن مردم وقتی رسول خدا صلی
صفحه 101 از 203
«5» . الله علیه و آله را میدیدند حق او را میشناختند ولی حق مرا نمیشناسند
در روایتی از امام کاظم علیه السلام به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
.« وَ یَسْتلم الْحَجَرَ فِی کُلّ طَوافٍ مِن غَیْرِ أن یؤذي أحداً » »
«6» «. در هر طوافی، بدون آن که کسی را آزار دهد، حجرالأسود را لمس میفرمود »
از این تعبیر میتوان فهمید که آزار نرساندن به دیگران در استلام حجر، یک شرط
ص: 183
مهم و اساسی است.
یعقوب بن شعیب میگوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم: وقتی در مقابل حجرالأسود رسیدم چه بگویم؟ فرمود: تکبیر
بگوي و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل او علیهم السلام درود فرست.
عبداللَّه بن عباس گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه- که همراه ایشان طواف میکرده- هنگام دست کشیدن به حجرالأسود
فرمود:
اي عایشه اگر نه این است که پلیدي و ناپاکیهاي مردم دوره جاهلیّت با حجرالأسود آمیخته شده است، همه دردها با آن بهبود »
«. مییافت و میتوانستیم آن را به همان صورتی ببینیم که خداوند از بهشت نازل فرمود
نمایش قدرت
در اوج قدرت عبدالملک مروان، فرزند و ولیعهدش هشام در موسم حج به مکه آمد و مشغول طواف شد، خواست حجرالأسود را
لمس کند، لیکن جمعیت انبوه طوافکنندگان، این اجازه را به او نداد، به ناچار منبري براي او گذاشتند. روي آن نشست و شامیان
نیز گرد او نشستند، ناگهان مردي زیباروي، در حالی که ازار و ردایی بر تن داشت و آثار سجده در پیشانیاش آشکار بود، از درِ
مسجدالحرام وارد و به طواف مشغول شد و چون به حجرالأسود رسید مردم براي او راه باز کردند و وي به راحتی حجرالأسود را
لمس نمود.
مرد شامی به هشام بن عبدالملک گفت: اي امیر مؤمنان! این کیست؟ هشام براي آنکه شامیان به آن حضرت گرایش پیدا نکنند
گفت: او را نمیشناسم!
فرزدق که [شاعر و حقوقبگیر دربار است] آنجا حضور داشت، گفت: ولی من او را میشناسم. مرد شامی پرسید: اي أبا فراس او
کیست؟ فرزدق این قصیده را سرود:
هذَا الّذي تَعْرِفُ البَطْحاءُ وَطْأَتَهُ وَالبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ والْحَرَمُ
هذَا ابْنُ خَیْرِ عبادِاللَّه کُلِّهِمُ هذَا التَّقیُّ النّقیُّ الطاهِرُ الْعَلَمُ
هذا عَلِیٌّ رَسُولُ اللَّه والِدُهُ امْسَتْ بِنُورِ هُداهُ تَهْتَدي الْأُمَمُ
ص: 184
اذا رَاتْهُ قُرَیْشٌ قالَ قائِلُها الی مَکارِمِ هذا یَنْتَهیِ الْکَرَمُ
یُنْمی الی ذَرْوَةِ العِزِّ الَّتی قَصُرَتْ عَنْ نَیْلِها عَرَبُ الاسْلامِ وَالْعَجَمُ
«1» یَکادُ یُمْسِکُهُ عِرْفانَ راحَتِهِ رُکْنُ الْحَطیمِ اذا ماجاءَ یَسْتِلمُ
فرزدق در این بیت (یکاد یمسکه ...) به این نکته تاریخی اشاره کرده است:
به خاطر جنگ حجاج با ابن زبیر، خانه کعبه تخریب گردید، پس از آن، حجاج اقدام به تعمیر خانه خدا کرد. هنگامی که خواستند
صفحه 102 از 203
حجرالأسود را نصب کنند، هر یک از علما، قضات و یا زهاد را براي نصب حجر میآوردند، حجرالأسود لرزیده و در جاي خود
استقرار نمییافت، تا آنکه حضرت علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام آمده، نام خدا را بر زبان جاري و آن را در جاي خود
.«2» گذاشتند، حجرالأسود استقرار یافت و مردم تکبیر گفتند
در اهمیت این سروده فرزدق، عبدالرحمن جامی در سلسلۀالذهب مینویسد: زنی از کوفه فرزدق را در خواب دید و از وي پرسید:
خدا با تو چه کرد؟
فرزدق گفت: خداوند براي قصیدهاي که در مدح علی بن الحسین علیهما السلام سرودم مرا آمرزید. آنگاه عبدالرحمن جامی که
«. مشهور به ناصبی بودن است میگوید: سزاوار است که خداوند به واسطه این قصیده تمام مردم را بیامرزد
طواف نیابی
مستحب است حاجی تا زمانی که در مکه حضور دارد براي خود و یا به نیابت از دیگران طواف کند، آنان که داراي معرفت
بیشتري هستند به نیابت از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهما السلام طواف نموده، حج خود را با حج
پیامبر و ائمه علیهما السلام پیوند میزنند.
ص: 185
موسی بن قاسم میگوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: میخواستم به نیابت از شما و پدرتان طواف کنم، به من گفتند براي
اولیاي خدا [و به نیابت از آنان] نمیتوان طواف کرد. حضرت فرمود: هر اندازه براي تو امکان دارد [براي آنان] طواف کن که جایز
است.
سه سال بعد [خدمت آن حضرت رسیده] عرض کردم: من براي انجام طواف به نیابت از شما و پدر بزرگوارتان کسب اجازه کردم
و شما اجازه فرمودید و آنچه خدا خواست به نیابت از شما طواف کردم، سپس مسألهاي در ذهن من آمد که به آن عمل کردم،
حضرت فرمودند: آن مسأله چه بود؟ گفتم: روزي به نیابت از رسول خدا صلی الله علیه و آله طواف کردم، امام جواد سه مرتبه
فرمود: درود خدا بررسولاللَّه. روز دوّم را بهنیابت از امیر مؤمنان علیه السلام، روز سوّم به نیابت از امام حسن علیه السلام روز چهارم
ازامام حسین علیه السلام روز پنجم از امام سجاد علیه السلام روز ششم از امام باقر علیه السلام روز هفتم از امام صادق علیه السلام
روز هشتم از امام موسی بن جعفر علیه السلام روز نهم از پدرتان علی بن موسی الرضا علیه السلام روز دهم از طرف شما، مولاي
من! اینان کسانی هستند که به ولایت و دوستی آنها دین خود را پذیرفتم. حضرت فرمودند: به خدا سوگند هم اینک نیز داراي دین
خدا هستی، دینی که خداوند غیر آن را از بندگانش نمیپذیرد.
گفتم و گاهی هم به نیابت از مادرتان فاطمه علیها السلام طواف نمودم و گاهی نیز طواف نکردم امام علیه السلام فرمودند: [براي
«1» .- مادرم زهرا علیها السلام] فراوان طواف کن؛ زیرا که بهترین عملی که انجام میدهی همین است- انشاءاللَّه تعالی
ارتباط طواف و ولایت
امام صادق علیه السلام به مردمی که خانه خدا را طواف میکردند نگریست، آنگاه فرمود:
طواف میکنند همچون طواف جاهلیت، به خدا سوگند به چنین کاري فرمان داده نشدهاند. آنان مأمورند گِرد این سنگ ها طواف
کرده، سپس به سوي ما برگردند و دوستی خویش را به ما نشان دهند و یاري خویش را به ما عرضه کنند. سپس این آیه را
ص: 186
تلاوت فرمود:
صفحه 103 از 203
«1» . ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ
«2» . قالَ: التفث الشعث، والنذر لِقاء الإمام
تأویل فرمودهاند. « لقاء الإمام » را « نذر » در این آیه حضرت
زراره وابیحمزه ثمالی هردو بهنقل از امامباقر علیه السلام همین مطلب راآوردهاند، همچنین در روایت دیگري سدیر به نقل از امام
«3» «. از مکّه آغاز وبه ما ختمکنید » : باقر علیه السلام میگوید
هرگاه یکی از شما حج گزارد، حج خود را با زیارت ما به » : اسماعیل بن مهران نیز از امام صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود
«4» «. پایان ببرد؛ زیرا زیارت ما شرط تمامیّت حج است
«. کامل شدن حج، دیدار با امام است » ؛« تَمامُ الحَجِّ لِقاءُ الإمام » : امام باقر علیه السلام نیز فرمود
طواف و حوائج مردم
حل گرفتاریهاي مردم و رفع نیاز نیازمندان آن چنان اهمیّت دارد که پیشوایان دین به آنان که طواف انجام میدهند، اجازه دادهاند
طواف را قطع و مشکل برادر دینی خود را حلّ کنند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«5» «. قدم برداشتن مسلمان براي رفع گرفتاري مسلمانی دیگر، از هفتاد طواف مستحبی بیتاللَّه الحرام برتر است »
برآوردن نیاز مؤمن بهتر است از طواف و طواف و ... تا ده مرتبه آن » : همچنین فرمود
ص: 187
«1» «. را برشمردند
مردي از حلوان میگوید: مشغول طواف خانه خدا بودم که فردي از یاران ما آمد و از من دو دینار قرض خواست در حالیکه من
فقط 5 شوط طواف کرده بودم، به او گفتم هفت شوط طواف میکنم، سپس از مطاف خارج خواهم شد، در شوط ششم به امام
صادق علیه السلام برخوردم، دستشان را بر شانه من نهادند، من هفت شوط را تمام کردم، لیکن چون دست حضرت بر شانهام بود،
به طواف ادامه دادم، به حجرالأسود که میرسیدیم این مرد به من اشاره میکرد، حضرت سؤال فرمودند: این که اشاره میکند
کیست؟ گفتم فدایت شوم، او مردي از دوستان شماست دو دینار از من قرض خواسته، گفتهام طواف را تمام کرده به سوي تو
«2» . میآیم. امام صادق علیه السلام مرا از خود دور کرده فرمودند: برو و دو دینار را به او بده
شبیه این روایت را سکین بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل کرده، در ادامه میگوید: به امام عرض کردم طواف را قطع کنم؟
فرمود: آري، گفتم: اگرچه طواف واجب باشد؟
«3» . فرمود: آري، اگر چه واجب باشد
طواف عاشقانه
یکی از لحظات شیرین و به یاد ماندنی حج، زمانی است که حاجی پس از انجام طواف پرده کعبه را در دست گرفته، خود را به
کعبه چسبانده، قطرات اشگش مروارید گونه از گونههایش سرازیر گردد و با خدا راز و نیاز کند. عاشقان حریم دوست، آنگاه که
در کنار خانه یار قرار میگیرند حالاتی خوش و دیدنی دارند.
اصمعی میگوید: شبی گِرد کعبه طواف میکردم، جوانی ظریف اندام را دیدم که به پرده کعبه چنگ زده، میگفت: چشمها در
خوابند و ستارگان برآمدهاند و تو پادشاه زنده
صفحه 104 از 203
ص: 188
پایداري، پادشاهان درهایشان را بسته و بر آن نگاهبانانی گماردهاند [ولی] در خانه تو براي درخواست کنندگان باز است به سوي
تو آمدم تا به رحمت خود به من نظر کنی اي مهربانترین مهربانان.
سپس این شعر را میخواند:
یا مَن یُجِیب دُعا الْمُضْطَرِّ فِی الظُّلَمِ یا کاشفَ الضُّرِّ و البلوي مَعَ السَّقَمِ
قد نامَ وفدُك حولَ البیتِ قاطبۀً و أنت وَحدَكَ یا قیومُ لم تَنَمِ
أدعوك ربِّ دعاءً قد أمرتَ بِهِ فارحم بکائی بحقّ البیتِ والحرمِ
إن کان عفُوكَ لایرجوهُ ذو سرفٍ فمن یجودُ علی العاصینَ بالنِّعَمِ
«1» . اصمعی میگوید: جستجو کردم فهمیدم این جوان، زینت عبادتکنندگان؛ امام سجاد علیه السلام است
علی بن مزید بیاع سابري نیز گفته است:
امام صادق علیه السلام را در حجر اسماعیل دیدم، زیر ناودان ایستاده، صورتش را به کعبه گذاشته و دستهایش را گشوده و
میفرمود:
أللَّهُمَّ ارْحَمْ ضَ عْفِی وَ قِلَّۀَ حِیلَتِی، أللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَیَّ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ أَدْرِرْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْوَاسِعِ، وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَۀِ [الْجِنِّ وَ »
«2» .«... الْإِنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَۀِ] الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، أللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنَ الرِّزْقِ وَ لا تَقْتُرْ عَلَیَّ
خالد بن ربعی نیز گفته است:
امیر مؤمنان علی علیه السلام براي برخی نیازها وارد مکه شدند [در مسجدالحرام] مرد عرب بیابانی را دیدند که پرده کعبه را گرفته
و میگفت:
اي صاحب خانه، خانه خانه تو است و مهمان نیز مهمان تو، هر مهمانی از میزبانش نیکی میبیند پس امشب احسانت به من، آمرزش
گناهانم باشد.
ص: 189
امیر مؤمنان علیه السلام به یاران خود فرمودند: آیا نشنیدید سخن اعرابی را؟ گفتند: آري شنیدیم، حضرت فرمود: خداوند کریمتر از
آن است که میهمانش را براند.
شب دوّم دیدند بار دیگر این مرد آمده خود را به رکن چسبانده و میگوید:
یَا عَزِیزاً فِی عِزِّكَ فَلا أَعَزَّ مِنْکَ فِی عِزِّكَ، أَعِزَّنِی بِعِزِّ عِزِّكَ فِی عِزٍّ لا یَعْلَمُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ، أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ وَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ »
.« وَ آلِ مُحَمَّدٍ علیه السلام عَلَیْکَ، أَعْطِنِی مَا لا یُعْطِینِی أَحَدٌ غَیْرُكَ وَ اصْرِفْ عَنِّی مَا لا یَصْرِفُهُ أَحَدٌ غَیْرُكَ
سپس امیر مؤمنان علیه السلام به یاران خویش فرمودند: به خدا سوگند این اسم اکبر به زبان یونانی است که حبیب من رسول خدا
صلی الله علیه و آله آن را به من خبر داده است. او بهشت را طلب کرد و خداوند به او عنایت نمود، او از خداوند خواست آتش را
«1» . از وي بگرداند و خداوند نیز چنین کرد
طاووس یمانی نیز گفته است:
در دل شب مردي را دیدم که پرده کعبه را در دست گرفته و میگوید:
أَلا أَیُّهَا الْمَأْمُولُ فِی کُلِّ حَاجَۀٍ شَکَوْتُ إِلَیْکَ الضُّرَّ فَاسْمَعْ شِکَایَتِی
أَلا یَا رَجَائِی أَنْتَ تَکْشِفُ کُرْبَتِی فَهَبْ لِی ذُنُوبِی کُلَّهَا وَ اقْضِ حَاجَتِی
فَزَادِي قَلِیلٌ لا أَرَاهُ مُبَلِّغِی أَ لِلزَّادِ أَبْکِی أَمْ لِطُولِ مَسَافَتِی؟
صفحه 105 از 203
أَتَیْتُ بِأَعْمَالٍ قِبَاحٍ رَدِیَّۀٍ فَمَا فِی الْوَرَي عَبْدٌ جَنَی کَجِنَایَتِی
أَ تُحْرِقُنِی فِی النَّارِ یَا غَایَۀَ الْمُنَی فَأَیْنَ رَجَائِی ثُمَّ أَیْنَ مَخَافَتِی
«2» . طاووس میگوید: دقت کردم دیدم علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام است
ص: 190
درس چهل و هشتم